360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

پای مردانه روبرتو کارلوس

هر مردی توی یکی از پاهاش یه روبرتو کارلوس داره که همیشه می خواد شوت بزنه. مخصوصا وقتی از کنار بازی بچه ها رد میشه. این روبرتو کارلوس بالقوه تا شاید پنجاه سالگی هم توی آدم باشه. خدا رو شکر بروسلی تا همون 17 -18 سالگی بیشتر همراه آدم نیست. بماند. این یورگن گلوپ مربی لیورپول چرا اینقدر لیز می خوره توی وقتهایی که هیجان زده است؟

موزیک چارتار در بزرگراه

من هر وقت ماشین لباس شوییمون تو دور خشک کردن می افته شروع می کنم به خوندن. از بس صدام خوبه. مثل همون دوره ی دانشجویی که کنار بزرگراه آواز می خوندیم. مثل یک مراسم حرفه ای می رفتیم کنار شیخ فضل الله نوری و همصدا با بزرگراه می خوندیم:
شبیه تو پرنده ای که می‌رود به سمت خورشید*شبیه من ترانه ای میان شعله های تردید*نشسته ام به انزوا به رنگ و بوی بی پناهی*به خلوتم نمیرسد حضور روشن پگاهی*غزل نشد خیال من جنون من نگفته باقیست *چه ترسم از ستیز شب که صلح سینه ام چراغیست*شبانه ی بی صدائیست ترانه ای بی تو دم نمی‌زند*به ساعت بی حواسم ببین که عقربه قدم نمیزند*بخوان که با صدای تو جوانه می‌زند سرودم ...

مدل تورمی عالم اقتصاد

با کاپیتان صحبت کرده‌ام قرار است مرا بنشاند جلوی پنجره که آسمان را بهتر ببینم. اینطوری تورمی که از دل خانه‌ها و به شکل غریبانه و نوآورانه‌ای از ابتکار ایرانی بیرون زده است را حتما زودتر از بقیه خواهم دید. کاپیتان خودش فعلا سر در میان ابرهاست و حس و حال توجه تورمی ندارد. 
پ.ن: شیب ملایم آخر ماه رو تجربه می کنیم. اجرکم مقبول

مدیر عالمی که شیفته ی بی خیالی تابستان و زمستان بود

امروز تابستون کلا برچیده شد؟ بچه مدرسه ای ها با سپر و کلاهخود و شالگردن می رفتن مدرسه یا جنگ؟ یه مدیر عاملی داشتیم نمی شد پیشش گله و گذاری هوا رو نمود. به نظرم ناموسش به هوا بسته بود. شاید هم از تکرار فصلها خسته شده بود و از بیخ طاقت حرف جوانتر ها رو نداشت. به هر حال یه روزی، فقط یه روز پشیمون شد و از کارش عذر خواهی کرد. حتی خودش رفت و بخاری شرکت رو راه انداخت تا آبدارچی جوون هم یاد بگیره

فکر کنم امسال اون خانم هنرمند نویسنده کارگردان تئاتر سراینده ی هایکو و تنابنده ی هنر، علم بلند کنه. دیگه مقتل خوانی جواب نمی‌ده.

جویده ی افکار فلاسفه لاس زن

ما همین جویده هایی هستیم که با چسبیدن به دیگران به دست می‌آوریم. تو به من می‌‌چسبی. من به بزرگتر از تو. تو دلت خوش است که این چسبیدن سرانجام یک لحظه. فقط یک لحظه هم بتواند فراموشی از دنیا بیافریند کافی است. جوک، لبخندهای قهوه ای آدمهایی که هنوز بین اینکه آدم پولداری به نظر برسند و یا خیلی کول باشند سگ دو استفراغ می‌زنند. سگ دو استفراغ را لطفا با هم بخوانید. یعنی کسی این قدر بدود و سگ دو بزند دنبال چیزی،  بعدش از زور عقب ماندن از خودش بالا بیاورد. دست مریزاد. اینطوری حداقل لباس و سر و شکل آدم به هم می‌ریزد مجبوری هم که شده نو می‌شود. طوری که دیگر آن کارمند مفلوکی که می‌دود ناهارش را اولین نفر بخورد نیست.  

آکادمی گوگش

آکادمی گوگوش امسال حتما به شکل رالیِ گوشه ی شور برگزار میشه.

من همینم

من همینم. این را برای چند هزار و دویست و چندمین بار گفت. لباسش را سبک کرد تا فقط بتواند برود توی رختخواب. به دروغهایی که در روز گفته بود فکر کرد. به نظرش اینطوری درست رسید مثل یک وظیفه. مثل وقتی که هوا سرد می‌شود باید بخاری را راه انداخت. شعله‌های آتش بخاری را نگاه کرد و به خودش گفت. من همینم. آدمهای دیگر باید به حد کافی زرنگ باشند و وقتی باهام صحبت می‌کنند لیز نخورند. خنده‌اش گرفت. از آتش کوچولویی که در درونش حس می‌کرد خوشحال شد. باید بخش بزرگی از دنیا را از همین آتش می‌ساختند و الا ما وجود نداشتیم. ما نبودیم. با همین تلقینها و به فکر فردا خوابید. انگار گوشه‌ی دهنش مایع تلخی ریخته بود. در حال چشیدن غلظت و تلخی‌اش بود. این تلخی برای مزاجش خوب بود. توی همین فکرها انگار یک پله‌ی دیگر توی زیر زمین سوزانی که پر از زغال بر افروخته بود قدم گذاشت. همانجا به نظرش رسید خوابش عمیق‌تر شده است. هنوز نمی‌توانست پایین‌تر برود. نسیم خنکی از بیرون زغالها را می‌افروخت.

فیلم 360 درجه از سینمای غیر هنر و تجربه

الان دوباره برگشتیم به دوره ی فیلم فارسی البته باصدای ‫#‏رضا_یزدانی‬ . آقا اون در سینما رو ببند سوز می آد. البته همش هم اینطوری نیست ها. مثلا یه عده‌ای که فقط جاذبه‌های لاکچری و داف و پافهای فیلم رو می‌بینند و وسطش میذارن می‌رن همونایی هستن که سرگل هندونه رو می‌خورند و بقیه‌ی نزدیک به پوست رو می‌ندازن دور. بازم دستخوش که وقت و انرژیشون رو تلف نمی‌کنن. ‫#‏فیلم_360_درجه‬ از این فیلماست. هنرپیشه‌هایی که مدتهاست خبری ازشون نیست یهو دوباره برگشتن. این بماند من موندم این گریمور فیلم روی صورت پسره آرتیسته، میلاد کی‌مرام، نقشایی زده که فقط یه دانشجو کنار جزوه‌اش وقتی از کلاس حوصله‌اش سر رفته می‌زنه. جالبه که این گریم – چالش فلسفی، دختره رو می‌گیرم؟ نمی‌گیرم؟ روی پوستر فیلم هم هست. خدا به دور. لابد واقعا حوصله‌اش سر رفته بود وقتی ساعتها داشت ابروی نازک پسره رو درست می‌کرد. این فیلم با حضور مسعود فروتن به طور اختصاصی تقدیم می‌شود به جامعه‌ی دگرباشان جنسی ایران. تا شیوه‌ی راه رفتن آموخت پدر. 
یکی از پدرهای سینما و تئاتر ایران، بهرام بیضایی، یک بار توی سگ کشی یه تصویر از زنش نمایش داد. زنی کتک خورده با صورت تکیده و البته عینک دودی. از اون سال هر کسی از پدرش بازیگری رو کنار می‌ذاره و فیلم می‌سازه، چنین اینزرتی رو توی فیلم داره. خدا رو شکر مهران غفوریان نذاشتن جاش تا عبرت بهتری بگیریم.

تاریخچه‌ی تقریبا همه چیز – بذار دستتو ببوسم

بوسیدن هر چقدر هم تاریخچه‌ی خفنی داشته باشد، دست بوسیدن طور دیگری است. همانقدر که آچار فرانسه به فرانسوی‌ها و گوجه فرنگی به آنها مربوط است، دست بوسی هم به بوسیدن مربوط است. تاریخچه‌ی دست بوسی سعی دارد کنکاشی باشد بر اینکه چطور مردم از همدیگر دست بوسی می‌کنند: 
دست بوسی اول- خانمی، و البته یکی از دوستان،  توی یک دفتر تدوین کار می‌کند. همه جا هستند. آدمهایی که بخواهند مدعی باشند و هیچ کاری هم بلد نباشند. 
ادامه مطلب ...

دور ریختن جزوات و کتاب ها و مدارک کاری

امشب دارم برای اسباب کشی آماده می‌شوم. این بار کلی از کتابها  و جزوه و مدارک فنی جاهای بیشماری که کار کرده‌ام را می‌ریزم بیرون یا آماده می‌کنم فردا ببر م تحویل جایی بدهم. درد دارد. تجدید خاطره هم هست. با چه عشقی کار می‌کردیم و چه شد. هیچ کدام از آرزوهایمان غیر منطقی نبود. به خیلی‌هایش دست یافتم.  

ادامه مطلب ...

روایتهای من و سامان-2

سامان آمده‌است خانه‌مان. نیمه شب است ودیگر اصرار چندانی به ورق بازی نمی‌کند. البته سامان در این زمینه‌ توانایی ویژه‌ای دارد. مثلا اگر رفته بود جلوی بهارستان و این پروتست عظیم برای وقت تلف کردن با ورق بازی را انجام داده بود همه‌ی مشکلات حل شده بود. تقریبا چند سالی است می‌شناسمش و تقریبا همیشه اصرار غریبی به این بازی منحوس دارد.  

ادامه مطلب ...

چند بار مردن در شبانه روز

1- دوست لامصب عزیز چرا کتاب نمی خونی ؟  می دونی هاینریش بل از همین تجربه های امروز ما که قراره کورمال کورمال رد کنیم نوشته ؟  می دونی آلبرکامو درباره ی جامعه اش گفته : فرانسوی یعنی کارمند و حقوق بگیر؟  به نظر شما این خیلی شبیه ما نیست؟  نمیشه تجربه های اونها رو تکرار نکنیم ؟ 

ادامه مطلب ...

پارک ملت به شرط چاقو

1- چیزی به همین راحتی تمام نمی‌شود ولی ما برای اینکه عادتهای زندگی را راحت حفظ کنیم، نیاز داریم برای خودمان دهن بین باشیم. از دیگران، چیز یاد بگیریم و بر مسیرهای از پیش رفته‌ای که هر چند مال رو هستند، قدم بگذاریم. 

ادامه مطلب ...

فوبیای تکنولوژی دارم

تصور کنید یک آدمی آنقدر کمال گرا باشد که تمام فیدهای خبری وسایتهای مهم را داشته باشد و هر روز هم بخواهد داستان غم انگیز خواندن تمام کتابهای دنیا و تسلط به زبانهای دنیا را در کنار ابرهای سوخته‌ی غروب با خودش برنامه ریزی و ارزیابی کند. چیزی نزدیک به جنون و تورم بیشتر و بیشتر.  
ادامه مطلب ...

به دعوت دوستان عزیز دانشگاهی

1- تمام وقت می‌توانی از آدمها ببری. اینها وقتی حتی یک سینمای ساده و فکسنی و پر ازبوی جوراب هم می‌روند، به دعوت یکی از دوستان عزیز رفته‌اند. انگار بقیه‌ی آدمها اصولا با کشیدن افسار، پی کردن، هی کردن و دیگر روشهای انگیزشی و تشویقی سر به سینما می‌گذارند.  خدا چنین خری را به همین سادگی توی دنیای هنر راه نمی‌دهد. باید سر و دست و دیگر اجزای مخالف هم را ازشان بیرون بکشیم تا بشود کسی که می‌توان به نوعی دستاوردهای مناسب از دلش بیرون کشید.  

ادامه مطلب ...

درد قفسه سینه

انرژی زیادی برایش صرف می‌کنیم. گاهی تمام انرژی ممکن به همین سمت می‌رود؟ خریدن بلیط برای ارمغان بهزیستی چه شکلی است؟ کجا این اتفاق خواهد افتاد؟ توی مطب دندان پزشکی؟ مطب  دکترهای دیگر؟ در حالی که روده‌هایت توی دستهایت هست باید به فکر خانم پرستار باشی؟  
ادامه مطلب ...

عشق از سر بلندش

1- اینکه روابط ایران و آمریکا حسنی شده یک جور دستکاری شده از توانایی رییس جمهور گرامی و مفهومی به نام روابط حسنه است. به همین منظور و وقتی نگاه‌ها از ورزش والیبال و دعوت تیمهای ورزشی دو کشور جواب آن چنان مطلوبی نگرفت، باید رفت سراغ بقیه‌ی ورزش‌ها.  

ادامه مطلب ...

سلام بر زوروی ویرجین کش

گاهی وقتها از سر تنفنن و روشن نگه داشتن یک آتش خیالی به نام نوشتن، آدمها اینجا لخت مادر زاد پیدایشان می‌شود. البته کسی جز خودشان این موضوع را نمی‌ فهمند. گاهی وقتها هم این آدمها پرنسس‌ها و شاهزاده‌هایی هستند که مثل داستان لباس جدید پادشاه بی لباسی خودشان را هم نمی‌بینند. درک نکردن آسان‌ترین راه برای وجود نداشتن است. به طرفه العینی می‌شود نبود. یعنی بود و خور و خواب و خشم و شهوت داشت ولی اصلا نبود. زیر همین گنبد کبود تهران، میلیونها نفر هستند که نیستند یعنی اصلا آسان‌ترین راه را انتخاب کرده‌اند.  

ادامه مطلب ...

چکونه لینکد این را تبدیل به فیس بوک کنیم؟

1- اولین قدم در این راه، راه اندازی پروفایل شعر عکس کاربردی است. عکس کاربردی یعنی دقیقا عکسی که ممکن است مست و پاتیل توی یک مهمانی گرفته باشید را در انتهای شعر خود قرار دهید. همانطور که می‌دانید در تمام دستنامه‌های –Manual – مربوط به تولید شعر، از فاصله،  اسلش و اینتر کافی برای تبدیل یک متن اولیه به شعر استفاده کنید.  

ادامه مطلب ...