تئاتر آوازه خوان تاس رو دیدم. به سادگی و سهولت دوباره هم میشه برنامه ریزی کرد برای سفر خارجی. خدا قسمت بکنه. یه کوش آداسی همین یه کوش آداسی رو برای تور ژانویه بگیرید تا بیات نشده. یکی از مزیتهای کوش آداسی اینه که با تلگرام روشن میتونید برید سوار هواپیما بشید. بعد همونجا یا یه جای نزدیکتر بشینید. اصلا به حقوق زنان و فعالیتهای عدم خشونت علیه زنان هم فکر نکنید.
ادامه مطلب ...مصاحبهی حمید لولایی را توی برنامهی گلخانه دیدم. چقدر پوچ گرایی بزرگی را توی سکناتش میشد یافت. تلخ و همانطور اهل مفت آباد. آدمی که از اول هم تحویل گرفته نشد و حالا هم به همان بداخلاقی تحویل گرفته نشدن بازگشته است. مثل کیمیایی که احساس تنهایی شدیدی میکند از اینکه هنر را بخشی از زندگی میداند
ادامه مطلب ...1- به جای #فیتیله_ایها باید کلوچه ایها راه بیفته لااقل ارزش غذایی داشته باشه برای بچه ی در زیر رشد. اصلا از عمو قناد بعید بود
تنبلی اجتماعی در یک تعریف ساده، تنبلی آدمها در انجام کارهای خود در قالب جمعی است. یک تیم توانمند را در نظر بگیرید که تک تک افراد آن تواناییهای زیادی در رابطه با ماموریتی که قرار است انجام بشود، دارند. این افراد ممکن است با همهی این توانمندیها و تواناییها، در اولین فرصت شروع به زیر در رویی از کار، فرافکنی مسئولیتها و به طور کلی ایجاد اختلال در امور بنمایند. به عبارت بهتر و عامیانهتر، افراد دچار تنبلی اجتماعی با این عبارت به تمام مخاصمهها و دلایل پایان میدهند:
چرا فلانی انجام نمیدهد و من انجام بدهم. ادامه مطلب ...
هدف از مصاحبهی حاضر ایجاد انگیزههای تحصیلی و کاری برای افراد در زمینههایی است که MBA خوانده ها عموما درآن درگیر هستند، میباشد. مخاطبان کتاب دسته افراد زیر را تشکیل می دهند:
الف- علاقهمندان به شرکت در دورههای MBA
ب- دانشجویان در حال تحصیل در این رشته
ج- فارغالتحصیلان این رشته که ممکن است قصد ادامه تحصیل در ایران و یا خارج از کشور را داشته باشند.
1- در ابتدا خود را معرفی بفرمایید. تحصیلات و گرایش خود را به همراه شغل کنونی خود بفرمایید.
ادامه مطلب ...یاس و ناامیدی بیشتر از 240 برابر نسبت به خوشی دوام دارد. پس به شدت ازش فرار کنید. همیشه به خاطر داشته باشید بعد از پدر سوختگی بدترین نوع سوختگی اشتباه گرفتن آب سرد و گرم توی هر نوع توالتی است.
سخت کار کنید تا مردم به شما احترام بگذارند. احترام یکی از مهمترین قدمهای رسیدن به خواستههایتان است. که البته معلوم است توی جامعه ی ما هنوز به صورت قطعی به ارزش تبدیل نشده است. اصولا احترام به دلیلی زنانگی و قدمتش هنوز مورد اقبال عمومی نیست پس راحت به مسیر دو دره بازی خود ادامه بدهید.
ادامه مطلب ...خانهی آدمهای کم درآمد همیشه شلوغ است.اگر پدر خانواده بیکار یا ماموریتی باشد همینطوری است. همیشه یک چیزی زیر چکش دارد درست میشود. یا اهالی خانه دارند با صدای بلند هیجان فوتبال را قورت میدهند. حتی بچههایشان هم همیشه باید یا یک چیزی بلمبانند و یا توی کوچه بازی و سر و صدا کنند. عصبانیت نقش دیوار اتاق است. حتی ممکن است هم پیالهها هم دیگر را در یک خانه اجارهای قراضه پیدا کرده باشند. اکبر آقا خونمون یه واحد خالی داره.
ادامه مطلب ...1- یکی از آقایون آشنا رفته توی گروه تلگرامی – لاغری در 60 روز –عضو شده. شهلا جون پست میذاره: عکس غذای رژیمی امروزم، بدون گوشت- خوب حالا نه میتونه عکس از غذای واقعی خودش رو بگذاره و نه اصلا کسی رو در این راه تشویق کنه. دقیقا مثل مردی که وسط یک جلسهی دورهمی زنانه، زیر تخت قایم شده و بیرون نمیتونه بیاد چون به هر حال معلوم میشه کی leave کرده. به هر حال تکنولوژی باعث میشه شما فتیلهی چراغ رو نتونی بیاری پایین تا این شیرمرد از زیر پایهی تخت بیاد بیرون.
ادامه مطلب ...بازی با آدمها ساده نیست. دردها و رنجهای زیادی دارد. بازی خطرناکی هم هست. مثل این است که دوتا آلوچه را توی مشتت بگیری و با ضربهای به هم بکوبیشان. چقدر آدم میتواند پوست کلفت باشد که چیزیش نشود؟ آلوچههای پیر و پلاسیده و بی عاطفه میتوانند اینطوری باشند و آلوچههای آبدار را له کنند. آلوچههای با کیفیت پایین هم اینطوریاند. آلوچهی جنگی را نمیشود خورد. فقط میشود باهاش مغز یک آلوچهی دیگر را له کرد و تمام. اگر دیدید روزی تبدیل به یک جنگجوی آسیب ناپذیر شده اید بدانید اخلاق و عاطفه را از دست داده اید.
اول- طوری نگه میدارد که یک شاخهی بازیگوش درخت از پنجره میکشد توی ماشین. عذر خواهی میکند. میگویم ولش این یعنی آشتی با طبیعت. بعد کارتش را میدهد. کار موزیک مجالس میکند. الیشمز و اینها پنج شش میلیون تومان برای هر برنامه درمیآورند. شبیه همجنسگراها حرف میزند.
ادامه مطلب ...داستان نوشتن هم مثل فوتبال است. پر از احساسات است. همانطور که دارید مینویسید کلی تماشاچی هم دارند شما را نگاه میکنند. کلی آدم فحش میدهند. یک عده هم همینطوری بدون اینکه بدانند اصلا بازی چی است و چه خواهد شد مشغول خالی کردن خود در فضای ادبیات هستند. طرف نویسنده است، هورا. یک عدهای هم به واقع از بازی شما خوششان میآید و گاهی تشویقتان میکنند. همینطوری است که اینقدر بر انگیختگی احساسات بالا میگیرد که یکی دیگری را به طرز بدی تکل میکند تا زمین بخورد. تکل شونده هم به شدت عصبانی است بلند میشود و فریاد میزند. یکی هم میآید و وساطتت میکند. سر و صورت شما و طرف مقابل را ماچ میکند. آدرنالین است که همه جای قصه پراکنده است. رقابت، هر چقدر هم اکراه داشته باشید وجود دارد.
چند تا قانون است که موقع خوردن فست فوت باید رعایت کرد. اول اینکه خواهشمندم اگر زیر هجده سال هستید هیچ و قت فست فوت را سر سفره میل نکنید. موقع خوردن فست فوت به نام خدا نفرمایید.
ادامه مطلب ...به دوستان خود کاندوم رایگان هدیه بدهید تا همیشه به یاد این مهر و محبت شما باشند. این بهترین هدیهای است که یک دوست خوب و کول که کارش سورپرایز کردن آدمهاست میتواند به دیگران بدهد. وقتی که دارید از آینده تصویر سازی ذهنی میکنید به یاد داشته باشید که ادامه مطلب ...
یک راه مهم برای سرگرمی فامیلی ما بجز دعا و هیات و تسبیح و آش پختن و ... ، به نظرم اولش خیلی نمیرسید ولی حالا دارم میبینم فامیل ما خیلی سرگرمی داشتند، بازی منچ بود. در حقیقت این سرگرمی مهم در آن روزها و بین خاله خانباجیهای مشهور فامیل به صورت لیگهای دوره ای اتفاق می افتاد.
ادامه مطلب ...
پدر یک باز شکاری بود که توی قفس کفترهای ملقی و ساده اسیر بود. برای همین کم کم یادش رفت که اهمیت و ارزشش بیش از این چهارچوب کوچک است. پرهایش ریخت و دیگر دست انداختن کبوترها را فراموش کرد. مادر و پدرهای ما که به شکل هندوانهی دربسته ازدواج کرده بودند خیلی بهتر از بیشتر جوانهای امروزی شدند. این ازدواجهای باهوش. آدمها که شروع به مهاجرت میکنند ادامه مطلب ...
امروز توی راه باید سر ظفر پیاده میشدم. بعد دیدم وسط کنسرت داریوش هستم. راننده هم همینطور شوق زده داشت همراهی میکرد. مثل این بود که یکی وسط کنسرت بخواهد برود دستشویی. بالاخره هر چی شد مهم نیست. ولی به نظر میرسد که خنده وانه ناز و ادایش را بگذارد کنار و برگردد و ما را از پیش داریوش ببرد در آغوش خودش. ادامه مطلب ...
به همین اندازه که متین در چشم دیگران بچهی خوبی به نظر میرسید من جور دیگری فکر میکردم. شاید آدم بد بینی باشم ولی میتوانم قسم بخورم وقتی به زور داشت مجیز کسی را میگفت، لب و لوچهاش حسابی آویزان می شد و تنها چیزی که ممکن بود به دادش برسد و تلفن را به موقع قطع کند، رفتن آنتن موبایل بود. برایش فرقی نداشت که موقع رانندگی یا حتی وقتی توی آسانسور گیر افتاده است شروع به چنین کاری کند. برای همین تصمیم گرفتم هر نوع موفقیت و یا شکستی را از جلوی چشمش بردارم.
ادامه مطلب ...