مادر نلسون ماندلا - مراسم سوم-
یک دورهای بود که به طور جدی رشتهام یعنی مکانیک را تعقیب میکردم. یکی بود که اسمش وحید بود. یادم هست یک شب وانتش را برداشته بود آورده بود برویم بیرون. جای خاصی نرفتیم فقط یادم هست موقعی که داشت مرا میرساند بختش را لو داد.
0- باورش سخت است ولی هنوز در سازمانهای بزرگ هستند کارمندهای خانومی که با شلوار ورزشی آدیداس مشکی می روند سرکار و اینقدر کول و اسپرت هستند ولی سلام و علیک ساده با افراد را بلد نیستند. خشونت، بی هویتی و کم امتیازی نزد جنس مخالف باعث چنین بازیهایی با چنین فرم ورزشی و شادی شده است. جنس مخالفی که اگر همانند او برخورد کند، طرف نابود خواهد شد.
1- امروز سنگین بیدار شدم. مقادیر متنابعی مرخصی هست که باید قبل از سال بسوزانم ولی نمیدانم این ماموریت غیر ممکن را چطور به سرانجام برسانم. به هر که میرسم ازش میپرسم مرخصیهایش را چه کار میکند؟ یک عده به طور مشخص مسافرت خارجی میروند. عدهای دیگر فقط همین جاهای توی ایران را میگردند. در این عده زرنگترهاشان به جای رفتن به شمال در ایام شلوغ آخر سال، سعی میکنند بروند کردستان را بگردند. عدهای هم هستند که اصلا جوان نیستند و میروند کیش را میگردند. یک روش کارمند کارمندی و فسیلی، دیر بیدار شدن و کم خوردن و همیشه خوردن از مرخصیها توی صبح گاه است. این روش را هم کمی امتحان میکنم. سر و صدای ملتی که دارند میروند سرکار اجازهی خوابیدن نمیدهد. به علاوه صبح انگار تخت خواب منجنیقی است که آدم را پرت میکند بیرون. نمیشود خوابید اگر به زور بخوابم باید یازده صبح بیدار شوم و کل روزم تباه باشم. بعد از همهی این علتها، علت العللی به نام مدیریت ماهیانهی اداری شرکت، ممکن است برای ماه جدید قانون بگذارد که نمیشود بیشتر از سه روز از ترافیک سر صبح فرار کرد و در بستر ماند. جواب نمیدهد.
2- امروز فهمیدم پسری که معلمش سر کلاس سوال میپرسد: چرا در شمال کشور مردم بام خانههای خود را شیب دار میسازند ترک تحصیل کرده است. درس اول این اتفاق به وضوح شاید این باشد: استفاده از رسانه و مسخره بازیهای ناشایست میتواند اثر وحشتناکی در سرنوشت افراد داشته باشد. از داستان زهرا امیر ابراهیمی بگیر تا همین جمشید مشایخی خودمان که گاهی دربارهاش بی انصافی کردهایم. به هر صورت اول از همه برای خودم کار سختی است تا مطلب را دریابم.
3- کار اپراتوری آن هم اپراتوری خاص در ایران پول ساز است. شما تصور کنید کسی که فقط با دستگاه، سنگ کلیه میشکند. همین مهارت سنگ شکستناش از دکتری یا تکنیسینیاش پر رنگتر است. دکترایمان را برای بستن دهان مردم داریم. وقتی کار اپراتوری برای جامعهای پر رنگ میشود که رسانهها به طور ویژه تلویزیون آن، ان ماجرا را درآورده باشند و چیزی به نام مفاهیم حتی پایهایترینشان هم نتواند کمکی به خوشی و ناخوشی جماعتی بکند. برای همین مدیریت، علوم انسانی، مفاهیم تحقیق و توسعهای در علوم و مهندسی همهاش جای خود را به – بنکداری- میدهد. هرچقدر بیشتر پول دارید و یا هر چقدر بیشتر –مال- دارید و یا میتوانید –واسطهی داد و ستد مال- دیگران بشوید موفقتر و ظاهرا خوش بختترید. یکی از مهمترین حفرهها هم نبودن قانون کپی رایت به معنی واقعی آن در ایران است. اینطوری هر سیب زمینی فروشی موفقتر از ایده پردازی در زمینهی سیب زمینی است.
هر ایرانی یک شهرزاد قصه گو است، در جایی فعالیتی می کند تا یک شب دیگر نیز برای یک شب دیگر قصه بگوید، سازمان، اداره و پروژه داشته باشد، تا از بین نرود. این شهر زادهای درون، می توانند ما را برای زندگی کردن توی سازمانهای ایرانی نجات کامل دهند.
س: برای سلامتی کلیه ی سازمانها و اداره های بوق، چه باید کرد؟
ج: ایجاد سازمانها و اداره ها و پروژه های دور همی بیشتر
شبیه این یادداشتها را شاید بارها برای خودتان نوشته اید و حداقل پانزده سال است که همین طوری است. به سادگی نماینده های مردم، عرض کردم همین مردم، از خانم چرخنده و خانم زهرایی تقدیر و تشکر می کنند. برای همین وقت کافی برای دیگر گلایه های اینطوری شما ندارند:
1. کار متاسفانه حرفه ای نیست. سطح کار بسیار پایین است. در یک کلام کار به لحاظ قابلیتی که دارد برایم بسیار انگیزنده است. اما به صورت فعلی بسیار خسته کننده است. اول که با من صحبت شد از یک توجه خاص به مساله ی بوق و نیز از حرفه ای بودن کار صحبت شد. اما در ادامه پراکنده کاری امان مرا برید. چرا که بسیار مناسبتی کار کردیم. یک مقاله برای بوق اول ، یک طرح برای بوق دوم، تدوین چارچوب عوامل ارتقای کیفیت آموزش بوق. نمی دانم اینها کجار رفتند.
2. تعدیل در نیروها انجام نشود. اگر همچین برنامه ای در دست است من در هر صورتی نمی مانم. ( یک دلیل فنی دارم و آن هم این است که مرکز نیرو نیاز دارد نیرو زیاد ندارد. فقط باید برنامه های مدونی و البته پایداری طرح و آنها را به کار گرفت، به لحاظ احساسی، اداره ی بوق، جوانی اینها را گرفته و متاسفانه آنها را در ساختار خود منجمد کرده است، من جوانم و به به گزینه های بیشتری می توانم فکر کنم)
3. نمی خواهم تحمیلی باشم.
مسایل اداره بوق از نظر من:
1. نداشتن نیروی متخصص کافی
2. نداشتن استراتژی مناسب برای چگونگی جایابی نیروها و تعریف نقش ها برای افراد موجود.
3. عدم اقتدار مرکز در سازمان( مرکز باید در سطوح بالاتر اما با آرامی و پایداری کارهای برجسته انجام دهدو تا به نتیجه نرسیدن تبلیغاتی صورت نگیرد. بطور مثال همایش بوق، مرحله برنامه ریزی به لحاظ انرژی باید حد اقل 60% نیروی کل فرایند را به خود اختصاص دهد، برای تبلیغات باید کارها را در افق بلند مدت تری ملاحظه کرد، تبلیغات بدون محتوا مانند چوب های گنده و پوکیده است، در لحضه ای سریع آتش می گیرد سریعا هم خاموش می شود)
4. اهداف به خوبی مشخص نیست. ( توپی را که با زحمت جلو می اندازیم و انرژی صرف می کنیم، باز به عقب بر می گردانیم)
5. اداره بوق، به اقدام های استراتژیک بپردازد. آموزش امروزه در همه شرکتهای پیشرو پاسخ دهنده به استراتژی نیست بلکه شریک استراتژیک است. ( اداره بوق باید نقشه دانشی کامل و جامعی از دارایی های دانشی سازمان داشته باشد)
6. سیاستهای جدب دانش در سازمان را باید مرکز آموزش اداره بوق مدیریت کند. چرا در صورتی که مورد قبلی را به درستی انجام دهد بهترین جایگاه باری تصمیم گیری در این مورد مدیریت اداره بوق است.
7. مهارت در طراحی دوه های بیسکویتی، ( سریعا طراحی شده برای پاسخگویی به نیاز مطرح شده جدید، فاصله گرفتن از طراحی دوره ای شبه پداگوژی در سازمان)
8. اولویت دادن به پروش تفکر و عقلانیت در آموزش سازمان بوق، بخصوص مدیران
9. ادغام رویکردها در داخل مدیریت اداره بوق و در داخل تک تک گروهها. برخی مشکلات در جایی از اداره بوق ودر شغلی خاص تعریف شده است اما تخصص برای تصمیم گیری در این زمینه در اختیار انها نیست. با اینها چه کار باید کرد( بطور مثال می توان با صادر کردن یک دستور مساله را حل کرد اما تا چه میزان آن دستور مبتنی بر واقعیت است و می تواند مثمر ثمر باشد جای سوال است.
10. شناخت سازمان بوق به لحاظ دارایی های موجود. پیدا کردن شریک استراتژیک خارجی و داخلی برای ایجاد و بسط همکاری ها
11. با دویدن نمی توان کار جذاب و چشم گیری انجام داد حتی عجله باعث به هرز رفتن کلیه امکانات و نیروهای صرف شده در مراحل قبلی می شود. رهبر یک مجموعه اگر در رفتارش عجله و شتاب نشان دهد این به دیگران هم منتقل می شود.
12. هر کارشناس باید از حالت یک ابزار شناس در آمده و به صورت یک آدم خبره ی مفهومی در محدوده مورد طراحی اش قرار بگیرد. چرا که طراحی و ابزار را محتوا توجیه می کند.
13. در نظر گرفتن مخاطب به عنوان یک کل واحد.
14. بودجه
ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری | آن جا که باد زهره ندارد خبر بری | |
ای مرغ اگر پری به سر کوی آن صنم | پیغام دوستان برسانی بدان پری | |
آن مشتری خصال گر از ما حکایتی | پرسد جواب ده که به جانند مشتری | |
گو تشنگان بادیه را جان به لب رسید | تو خفته در کجاوه به خواب خوش اندری | |
ای ماه روی حاضر غایب که پیش دل | یک روز نگذرد که تو صد بار نگذری | |
دانی چه میرود به سر ما ز دست تو | تا خود به پای خویش بیایی و بنگری | |
بازآی کز صبوری و دوری بسوختیم | ای غایب از نظر که به معنی برابری | |
یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توست | یا مهر خویشتن ز دل ما به دربری | |
تا خود برون پرده حکایت کجا رسد | چون از درون پرده چنین پرده میدری | |
سعدی تو کیستی که دم دوستی زنی | دعوی بندگی کن و اقرار چاکری |
توی شرکت ما اگر کسی عوض شود مثل عوض شدن چراغ راهنمایی است. یعنی باید ببینی و بعد بفهمی فلانی فلان جا شروع به کار کرده است. هیچ معرفی و تلاشی در بین نیست. به نوعی نشان از این دارد که کسی غریبه نیست. البته پروسهی آشنا سازی هم معلوم است ولی از نوع کتابیاش نیست که در شرکتهای دیگر تجربه کردم هر کسی باید تمام مراحل تلفن زدن و استفاده از اتوماسیون را به روش آمریکاییاش آموزش میدید. مدیر عامل عزیز ما هم دوست داشتند همه را به اسم کوچک صدا کنند. ولی صبر و حوصله لازم بود تا بعد از این آموزشهای مقدماتی مثل نوشیدن یک لیوان آب اضافی یا چایی قبل از ناهار، وقتی گرسنهاید، فقط آدم را یک مرحله عقب میانداخت. یک موضوع دیگر، که مازندرانیها به آن –باغ دایی جان رو دیدی؟ - به حساب میآید. در یک رسم قدیمی اگر مهمانی پر خسارت را در یک وعدهی غذایی دریافت میکنید باید قبل از وعدهی غذایی او را به سمت باغ میوه و معمولا مرکبات که در قدیم ارزان و حتی بی قیمت بودند میبردند. مهمان بیچاره همانجا اینقدر میخورد و با مایملک دایی آشنا میشد که free space خالی برای رسیدن به آن بوقلمون جادویی و برشتهی سر سفره که احیانا با رب انار تزیین و تلطیف شده بود، نداشت. به همین دلیل بسیاری از این نوع آشناسازیهای تو توذوقی، میتواند اثر مخربی در جذب یک نیروی جدید داشته باشد اصولا شرکتهایی که اهل آفتابه و لگن بیخودی نیستند، از خیر چنین مراحل پیچیده و وقت گیری میگذرند. در برخی از شرکتها، من بسیاری از نرم افزاری ها را میدانم- مثل همکاران سیستم، دورهی مهمانی و آموزش بسته به خواستهی کارمند جدید، به پایان میرسد. دورهی کار آموزی در شرکتها در بسیاری از موارد فقط به درد سفت شدن روالهای شرکتهای تازه تاسیس و تعویق حقوق دادن جدی در اینطور فضاها وجود دارد. در بیشتر مواردی که شرکتهای ایرانی دارند، آموزش واقعی یک امری غیر واقعی و حتی خطرناک است. چرا که اغلب به دلیل زود بازده بودن با آدمی نصفه و نیمه و خودآموز شروع میکنند. شرکتی که یک کارمند خود آموز جذب میکند، باخبر است که این کارمند بنابه هر دلیلی از طوفان رسته است و توانایی لازم برای پیش بردن امور را دارد. اصولا آموزش در ایران دچار معضلی است که همیشه خروجیهایش تربیت آدمهای متوسط، رند و بسیار موقعیت سنج است. چنین آموزشی میطلبد، مدیریت منابع انسانی یکی از پر ریسکترین بخشهای مدیریت باشد.
11 قانون طلایی در سازمانهای ایرانی برداشتی آزاد از موضوعی به نام سازمان است که می تواند اداره و شرکت یا هر نوع بنگاهی باشد. مطمئن باشید اخلاق حرفه ای و استفاده از قانونهای طلایی، تاکید می کنم فقط قانونهای طلایی، باعث می شود سازمان شما همیشه در صدر باشد.
1- هیچ وقت نمی توانید بگویید به به چه روز با شکوهی و به سکوت محل کارتان گوش فرا دهید. مطمئن باشید اگر بیشتر گوش فرا دهید صدای اره شدن دور و برتان را در اندازه ی خوبی خواهید شنید.
2- هیچ وقت نمی توانید با کسی صمیمی شوید چون صمیمیت طبق نظریات محیط کار، نظریات قرون وسطایی کارگر و کارفرما و توده ی دیگری از نظرات معطوف به داشتن اخلاق حرفه ای است. به همین مناسبت کل ساعت کارتان را مانند یک مغروق با در دست داشتن بینی به زیر آب یا فاضلاب و یا ترکیب آندو بروید.
3- در سازمان شما کسی از کسی عذر خواهی نمی کند. یعنی به خاطر داشته باشید با پاچه های گشاد قدم زدن همیشه این عواقب را دارد: حالا که رفت تو پاچه ات!مواظب باش دوباره نره تو پاچه ات. این موضوع البته همه جا با لبخند گوشزد می شود.
4- پشتیبانی از سوی IT Crowds یا - جوانان کامپیوتر- بسیار سخت اتفاق می افتد و معمولا چون خودتان در خانه آبگرم کن دارید باید زحمت بکشید و بلد باشید درستش کنید.
5- همواره برای اینکه به عنوان گل زن تیم ثبت بشوید، طوری جلوی دوربین راه بروید که از پشت و جلو و دیگر زوایای ممکن شما را ثبت نماید. این کار به نظر می رسد برای ارتقاء فردی و جمعی مناسب باشد، اما حقیقت این است که آدم مغروق به هر چیز خشکی متوصل و یا متبسم خواهد شد.
6- شما آدم مودب و با کلاسی هستید پس اعتراض نکنید. در این صورت مناظر زیبایی که آقای راننده - Tour leader در حال تعریف آنهاست را به درستی که از دست خواهید داد.
7- طلایی ترین قانون این است. سازمان شما از بالا، دو زرده ترین سازمان ممکن در این زمینه و حومه به نظر می رسد و رقیب باز هم هیچ غلطی نمی تواند بکند. بنابراین به حرف آقای راننده در پیچ و واپیچ های جاده گوش دهید. برای گوش دادن بهتر در طول سفر شیرین کاریهای بیشتری بیاموزید.
8- fads یا عبارات متداول راهکار اصلی شما برای فتح دروازه های قلوب و عروق ممکن در سازمان است. در سراسر سازمان خود طوری قدم بزنید که اصطلاحات متداول شما زودتر از خود شما وارد اتاق شوند. برای این کار از دیگر زبانهای خارجی انگلیسی فرانسه آلمانی پشتو و حتی ضرب المثلهای قومی صد در صد ایرانی استفاده نمایید و شیرین باشید.
9- سازمان یا شرکتی که در آن کار می کنید خانه ی دوم شماست. بنابر این یاد بگیرید یک ایرانی هستید و آبدارچی گری را همواره ترجیح و تبلیغ کنید. برای این امر از داخلی مورد نظر به صورت کوتاه و چکشی استفاده نمایید: دو تا چایی اتاق فلان تق!
10- در سازمانهای ایرانی که خط فرضی به عنوان راه راست وجود دارد که همیشه در حال مقابله با دشمن فرضی است. مبارزه را در همان مسیر دشمن فرضی انجام دهید. سعی کنید کمتر اسیر دشمن فرضی شوید.
11- روزهای مهم در سازمان را به خاطر بسپارید. برای این روزها همواره برنامه ی تقویم تاریخ را مسامعه نمایید. این کار باعث می شود این روزها بیشتر جشن تولدهای شرکتی برگزار کنید. در روزهای جشن بیش از حد کول یا هات نباشید.
اگر از سازمان قدیمی تر و دیگری استفاده می کنید حتما خواهر خوانده ی آن در بین سازمانهای دیگر وجود دارد. حتما یک سازمانی راه کنونی را رفته است، بنابراین همواره تلاش کنید دانش سازمانهای دیگر را اتخاذ نمایید تا رستگار شوید.
1- ندارند، خودشان هم ندارند.
2- گردن کلفتند، اول خودشان باید تمام و کمال بگیرند
3- طرف دولتی آنها خیلی بی پول است
4- طرف دولتی تغییر مدیریتی داده و لینکهای قبلی از بین رفته است
5- شرکت ما همه چیزش به راه است ولی اوضاع را بهانه کرده است.
6- در نداشتن مرکب به سر می برند، یعنی ندارند. عرضه تامین منابع هم ندارند.
7- منتظر اتفاقهایی مثل سیل و بلایای طبیعی دیگر هستند تا موضوع فراموش شود.
8- این مساله مثل دروغ- آب خوردن سابق- کاملا طبیعی است. باید دندان روی جگر نداشته تان بگذارید.
و هزار حرف و حدیث دیگر. جالب اینکه در دین مبین اسلام توصیه هست به پرداخت رویایی دستمزد قبل از اینکه عرق کارگر خشک شود. و کلی حرف و حدیث دیگر درباره این موضوع که حق گرفتنی است و خیلی گرفتنیهای دیگر. اما شما هم مثل من بارها تجربه کرده اید که صاحب کار، مدیر یا رییس تان - مثلا در حد معاون وزیر- قبل از پرداخت حقوقهای معوقه سفر زیارتی مکه تشریف می روند.
اجرکم مقبول
1- مهم نیست چقدر اسم برندتان زشت و به درد نخور به نظر می رسد، همینکه به عنوان - شرکت نشان طلایی- مجری انحصاری تبلیغات توی مترو باشید تقریبا یک جور واسطه ی کلام بین تولید کننده ی خدمات و کالا با مردم هستید و همه چیزش خوب است. مثل واحد مالی که ختم الدیسیپلین واحدهای سازمانی است.
2- صاحب مغازه ای را گفتم آقا این طور که تخفیف نمی دی حتما 10 روز اول اجاره مغازه را گذاشتید کنار. فرمودند: ما را به اجاره حاجتی نیست. و من در دم بمردم که به چه روی درس خوانده ایم و خطای دوم اینکه به چه روی این همه کارمند مردم بوده ایم.
3- یک بار برای یکی از اساتید شریف رزومه فرستادیم به قصد شکار پروژه ای، تقریبا یک سالی است تنها چیزی که شکار نموده ایم: ایمیل جالب است که گر و گر از سوی ایشان به ما لطف می شود.
بازی شجاعت و حقیقت- چه خصوصیاتی برای کسب و کار ایرانی لازم است؟
نمی دانم اسم صحیحش همین است یا نه ولی دو تا قصه تعریف می کنم و بعد باقی حرفها:
1- چند وقتی بود که اصلا شنا نمی کردم. البته بیشتر از عمقی که بشود ایستاده راه رفت نمی رفتم و اصولا قرارم با خودم خیلی مشخص نبود که این کار اصلا شناست یا نه. به هر صورت روزی به خاطر طوفانی بودن دریا و همچنین بقایای وحشتناک زیر آب رفته از پلاژهای کنار دریای شمال - بابلسر- تجربه ای نزدیک به مرگ داشتم. آن روزها گذشت.
شبی به دعوت دوستی رفته بودیم یکی از استخرهای کنار دریا که تقریبا جای مجهز و کاملی بود. به دامادشان که داشت توی عمق زیاد شنا می کرد گفتم بهم روی آب ماندن را یاد بده. او هم گفت اینطوری. بعد تا آخر وقت از این سر می رفتم و بر می گشتم. تقریبا یک طول 20 متری. او هم نشسته بود و می گفت : ببینید. این داره مراحل رشد و ترقی رو پله پله طی می کنه : )
2- روزی در کنار پروژه ای در یک نقش کوچک کار می کردم. اصلا فکر نمی کردم در آن مجموعه بشود کار کرد چه رسد به اینکه چیزی به نام رشد و پیشرفت در آن کسب و کار پیدا کنم. این قصه حاوی جزئیات نامربوط به بحث نیست. یک روز تقریبا بخشی از بچه ها را داشتند به دفتر دیگری با پروژه های کم اهمیت تری منتقل می کردند. من هم در همان آستانه ایستاده بودم و جایگاهم روشن نبود. اما رفتم و صادقانه با مدیر عامل صحبت کردم. یک جور صادقانه ای خودم را و قوتها و ضعفهایم را گفتم. بعدها اصل ماجرا را از یک کتاب مرتبط با کارم خواندم:
داشتن صداقت به عنوان بهترین سناریو و بر اساس نظریه بازیها که در یک پست باید طولانی تر از این موضوع - صداقت- بگویم.
اما چیزی که در این پست قرار است پیش روی دوستان قرار دهم:
در داستان اول جرات، یعنی چیزی که ما زمان های زیادی در زندگی تجربه اش کرده ایم به سراغم آمد. در داستان دوم تقریبا شبیه تمام داستانهای کسب و کاری مرتبط با خودم، صداقت، همراه همیشگی ام بود و باعث شد جایگاه خیلی بهتری به نسبت شروع کسب کنم. اما واقعا این دوتا مهمرین عامل برای موفقیت در کسب و کار است یا بر خلاف نظر خیلی ها می بایست به قول عامیانه، دزد، بود و یا در خیلی از موارد می توان با نصف جراتی که گاهی به خرج می دهیم توی کاری موفق شد؟
به نظر خودم که مدتی در این زمینه فکر کردم این می رسد: هر دوتای این عوامل باعث افزایش ناگهانی اعتماد و برند شخصی فرد می شود. هر دوی اینها باعث می شود که حتی کسب و کارهایی که نیاز به رندی فراوان و سیاسی کاری بسیار دارند، شخص ویژه ای را با این برند بشناسند که بسیاری از فعالیتهای روتین ولی مهم و پر بازده - در مارکتینگ به اینها می گویند گاو های شیرده- را بدون هیچ دغدغه ای مدیریت کنند. به علاوه جسارت این آدمها بهشان اجازه می دهد هم برای خودشان و هم برای کسب و کارهای سریع رشد یابنده، اهرم، مناسبی برای راه اندازی باشند.
من اغلب وقتهایی که توانسته ام در جذب کسی توی تیم کاری موثر باشم، ترجیح اولم اینطور آدمها بوده است. به نظرم اینطور آدمها می توانند رندی عوام و سطح پایینی که هر کاسب خرده پایی در بازار دارد را در کوتاه مدت کسب کنند و یک لایه ی محافظتی قوی برای خودشان ایجاد کنند.
به عنوان نکته ی پایانی لازم است بگویم در زمانه ای که افراد برای هر چیز پیش پا افتاده ای دروغ و رندی را پیشه ی خود می سازند، اینطور آدمها - شجاع و حقیقت گو- با همه ی تلخیهایشان، برند شخصی متفاوتی ایجاد می کنند که مزیت رقابتی اصلی ایشان خواهد بود.
یک زمانی همینطوری بی خود و بی جهت گیر داده بودم به تاکسی نوشتهای سروش صحت توی یکی از این روزنامه های رایج و معلوم، که این چیزها اصلا خیلی cool و لوس است و اصلا به درد نمی خورد. اما از آنجایی که باید نو اندیش و به روز شونده بود رفتم به دنبال دلایل معلوم الحال این داستان که چه چیز تازه ای می توان در این کار دید.
شاید نویسنده همیشه قصدش بر خواننده پوشیده خواهد ماند. یعنی در بهترین حالت اینقدر صدای کف زدن آدمها بلند می شود که کلا صدا به صدا نرسیده و زیبایی اثر تصویر و توصیف نخواهد شد. به همین دلیل در اینگونه موارد- مواجهه با زیبایی و زیر متن یک اثر هنری - همیشه اتفاقهای جدید و یا اثر جدیدی خلق می شود - مثل کتاب دنیای پروستی - که یک جور خلق اثر از رمان معروف در جستجوی زمان از دست رفته پروست، می تواند باشد.
اما به نظر می رسد، تاکسی نوشتهای سروش صحت اصولا یک جور روزمره در جهت غلبه بر روزمرگی، نیست. می شود اینطور هم دید: غلبه بر روزمرگی به منظور تازه ماندن و زنده ماندن، شبیه بالا بردن کرکره ی مغازه ها سر صبح که باید انجام بشود
مهمترین اتفاقی که این روزها هر شرکت کوچک یا بزرگی را به دنیای فناوری اطلاعات متصل می کند، داشتن یک سایت بعد از پارادایم بزرگ داشتن یک نرم افزار حسابداری است. البته مشخص است که شرکتهایی که از نرم افزارهای حرفه ای در زمینه کسب و کار خود استفاده می کنند، حسابشان جداگانه منظور خواهد شد.
اما واقعا داشتن یک سایت مثل داشتن یک قطعه زمین، کسب و کارتان را رشد خواهد داد؟
نمی دانم مدل تورمی کسب و کار در اینجا دقیقا هم کاربرد دارد یا صرفا یک جور خواب و خیال از نوع تجارت الکترونیک است. اما با توجه به اینکه زمان زیادی است که در این زمینه - یعنی طراحی و پیاده سازی استارت آپهای IT یا همان فناوری اطلاعات مشغول به کارم شاید برخی از تجربیات و نکات را بشود با هم مرور کنیم:
1- سایت با طراحی خوب دقیقا فقط یک جور بیزنس کارت خوب برای یک شرکت است و لاغیر. یعنی دقیقا شما می خواهید مشتری شما تمام آن چیزی که از سایت شرکت کسب می کند، آدرس فیزیکی شرکت و یک جور تصویر کلی از محصولات و خدمات و فعالیتهای شرکت باشد. به همین دلیل هیچ وقت نیروی انسانی مهجور شرکت پروفایل فعالی از خود بر روی سایت شرکت شما نخواهند داشت. مثلا در صفحه اول سایت لیستی به شکل billy is doing the A Project - 40 % Physical Complete یا حتی گاهی برای باشگاه مشتریانتان که این روزها این مفاهیم به شدت مد شده است، کسی در حال بررسی فلان زمینه برای شرکت است و نیاز به پیشنهادات شما مشتریان دارد... البته لیست ایده ها و یکه تازیهای اینطوری خیلی بلند بالاست. به همین سادگی به قول دوستان سالهای نوری فاصله ی فرهنگ کسب و کاری با این موارد داریم و لاغیر- ترا به خدا این سوسول بازیهای من و مشتری ام را کنار بگذارید- THE BOSS STATED
2- تحقیقات نشان داده است - ما ایرانیها - عاشق دانلود کردن هستیم. برای همین شما هر آت و آشغال رایگان و مرتبط با کارتان را بر خلاف توصیه های SOE ای می توانید برای دانلود بگذارید تا مشتری برای تست PING اینترنتش از آنها استفاده نماید.
3- در زمینه های کاری ما اصلا ملت از آی و تی و سایت و این حرفها استفاده نمی کنند پس لازم است ما بی خیالش بشویم.
این اولین قدم در راه تغییر تفسیرهای رایج از کسب و کار است. با توجه به اینکه ما همیشه برای راه اندازی یک کسب و کار علاقه شدیدی به جدید بودن ایده داریم - نانوایی اصلا ایده ی خوبی نیست - لازم است برای زمینه های کاری - ما- یک جور سایت درست و حسابی به عنوان اولین سایت در زمینه ی فلان راه بیندازیم و به طور بی محابایی رهبر بازار شویم.
4- اگر گاهی فکر می کنید هنوز هم در یک زمینه ی کسب و کاری می شود از فناوری اطلاعات به یکی از بهترین وجوه آن بهره برد. اول به طراحی یک سایت خوب فکر کنید. سایت بی محتوا و به روز نشو، یک جور سایت بد محسوب می شود. به همین دلیل تلاش کنید- عزیزانم- تا به درستی رهبران بازار را در این زمینه بشناسید. مثلا اگر در زمینه کسب و کاری مورد نظرتان، هیچ گونه خبر گذاری وجود ندارد، می توانید - یک خبر گذاری - فلان چیز نیوز- به منظور دنیا و آخرت آن کسب و کار، راه اندازی نمایید.
5- برای باطل کردن کلیه اوراد موجود در تجارت الکترونیک از باطل السحر، ما در شرکتمان همه کار نمی کنیم، استفاده کنید تا برند لازم را برای خود بسازید. البته این کار خیلی سخت است چون تجربه ی بالادستی هر کسب و کاری در کشور ما نشان داده است به عدد ستاره های آسمان، شرکتهای موجود در همه ی ابعاد و همه جور مالکیتی، به جز سالهای کبیسه، تمایل شدیدی به رو کردن و خو کردن به - هر کجا بار خورد- دارند. پس به سادگی تسلیم شعارهای برند سازی از بزرگان بازاریابی و غیره نشوید. چون کار کردن در یک زمینه خاص آدم را فشار قبر، در این دنیا محدود خواهد نمود.
6- همیشه داشتن گاو و گوسفند خیلی بهتر از هر کاری - حتی تخصص در زمینه های پزشکی است، به همین خاطر در اولین فرصت سایت گاودار خود باشید را راه اندازی نمایید.
با آرزوی توفیق فراوان - مرکز طراحی و بهره برداری از اندیشه های فناوری اطلاعات - طراحی و پیاده سازی تمام انواع سایت اینترنتی
عقب ماندگی در علوم انسانی خیلی جدید نیست. زخم کهنه عقب ماندن در علوم انسانی شاید با دنیای رسانه ای آزاد و انقلاب تکنولوژیک به راه حلهای بهتری برسد. شاید خیلیها از این مقایسه به ذهنشان رسیده است که چرا آدم درس خوانده توی این مملکت ارزشی ندارد و آدمهای بیسواد مرتب پیشرفت میکنند و برایشان اتفاقهای مالی و موفقیتهای اقتصادی بیشتری پیش میآید. دیگر از بدیهیات است که درس خواندن واقعا نمیتواند – نیش مارکت niche market- درستی برای موفقیت کسب و کاری افراد ایجاد کند و به بیان دقیقتر درس خواندن در حد اینکه شما تکنیسین موفقی بشوید در همهی زمینهها کافی است. در فضای کسب و کاری ایران به نظر میرسد تکنیسین ها میتوانند نقش یک جور شوالیه را بازی کنند که میتواند یک تنه کلی از کارهای بزرگ را انجام بدهند.
علتهای ممکن عقب ماندن در علوم انسانی:
ادامه مطلب ...این بار در اقتصاد آنلاین سخنرانی دکتر رنانی در اصفهان را منتشر کرده بودند. متن سخن رانی زیبا و راهگشای دکتر رنانی درباره تحلیل وضعیت اقتصادی ایران می توانید از اینجا بخوانید.
بند بند این یادداشت برای خیلی از مدیران ما آموزنده و تامل برانگیز است. بنده وقتی این یادداشت را دیدم یاد درد خودمان در دنیای ادبیات افتادم.
ادامه مطلب ...
خیلی آدم بزرگ و موثری نبودیم ولی به عنوان کارشناس در دوره ی 8 ساله ی دکتر زیاد این طرف و آن طرف کار کردیم. دوست دارم یک دل سیر از عدم کارشناسی ها، مدیریتهای دسته سوم و نابالغ تصمیم گیری مدیرهای دولت دکتر احمدی نژاد بنویسم.
توی این پست بخشی از تجربه ام در بخش مسکن را خواهم نوشت.
یک زمانی جلسات کارگروه مسکن را می رفتیم که در آن تمام نهادهای تاثیر گذار در حوزه مسکن شرکت داشتند. مثل خیلی از جاهای دیگر، آقای دکتر به روش هیاتی یک بنده خدایی را به عنوان نماینده در این کارگروه، مدیر کرده بودند. باقی قصه به طور خلاصه این بود که برخوردها تند و دستوری و بی قاعده و گاهی وقتها با دادن امتیاز به صاحبان مجموعه ی موثر بود. یعنی لابی سطح بالایی که اصلا به ذینفع، یعنی خریدار مسکن ربطی پیدا نمی کرد.
به عنوان نمونه یک جلسه برای قیمت گذاری ملک در استان تهران و با استفاده از آیتمهای سازمان مالیاتی قرار شده بود یک راهکار ارائه شود. بنده راهکاری را که آماده کرده بودم به صورت پرزنتیشنی برای جلسه بردم کارگروه مسکن. رییس اتحادیه مشاورین املاک، نماینده سازمان مالیاتی، نماینده وزارت بازرگانی و ما و یک سری در حدود 10 نفری بودیم.
ادامه مطلب ...
این روزها بحث زیادی سر این موضوع هست که کار روحانی سخت است یا غیر ممکن و تقریبا وزن امیدواری و ناامیدی در بین نمونه های اطرافم مساوی است.
یکی از بارزترین افتضاحات جناب دکتر در زمینه افزایش نقدینگی به میزان 4 و نیم برابر در سالهای اخیر و کاهش سود بانکی، به شکل موجود باعث شده است تا جذابیت سرمایه گذاری به سمت خرید و فروش دلار، سکه طلا، بورس و در یک کلمه سفته بازی بسیار بیشتر شود. به همین دلیل ایشان با افتخار افزایش 7 برابری بازار سرمایه را به عنوان نقطه قوت دولت سابق می داند...
این حرفها بماند ولی مهمترین چیزی که برای روحانی سخت است، تغییر فرهنگ کسب و کار و در حقیقت رشد بخش بزرگی از جمعیت کشور در فضای 8 سال تولید منفعل در دوره احمدی نژاد است. به نظر بنده آثار جبران ناپذیر عدم گرایش به فعالیتهای تولیدی، مهمترین مانع برای حسن روحانی در مدیریت اقتصادی کشور خواهد بود. واقعا اوضاع به این سرعت قابل تغییر به سمت تولید نیست. بستر تولید یک پیله ی ابریشمی ظریف است که ریشه های مشخص و معلومی در هر فرهنگ کسب و کاری باید داشته باشد.
به عنوان نمونه عملی هنوز باور نمی کنم کسی که طعم انواع بن کارمندی و وقت آزاد و جلسه های متوالی دولتی را چشیده باشد به همین راحتی در صف توابین قرار بگیرد، توطئه گری و رانت و لابی و دو رویی متکثر و عمیق را فراموش کند و فرهنگ موثرتری از جنس ایجاد ارزش افزوده را حاصل نماید.
امیدوارم دولتمردان این کابینه بتوانند از تجربه های گذشته ای که دارند، کشوری با بلوغ 35 سالگی را به آنچه در شان ایرانی است برسانند.
یکی از نظریه های مهم که به نظرم به شدت موارد متعدد کاربردی آنرا دیده اید. بالغ نبودن کارمندان دولت است. قاعدتا چنین مواردی به طور بدیهی استثناء دارد- روی گل همکاران سابقم را در کلیه نقاط و اجناس- می بوسم.
یک تعبیر سردستی این حرف، وجود همه چیز آماده برای یک زندگی کم فراز و نشیب تر از لحاظ مالی برای کارمندها و در مقایسه با کاسب و بازاری و افرادی است که در بخش خصوصی مشغول کارند.
این نکته شاید تکراری باشد. ولی به نظرم موضوع بالغ نبودن روحیات کارمند دولتی یک پارادایم به شدت نسلی نیز هست. بدین معنی که شرکتهای خصوصی نیز بنا به درک مدیر عامل محترم و یا در حالت کلی تر ساختار مدیریتی مجموعه دارای دو دسته ی کاملا - از دولتی بدتر - و از - دولتی بهتر- هستند.
1- قسمت زیادی از مشکلات مربوط به آموزشهای فرهنگی و هنجاری لازم است که به طور کلی متناسب با زندگی تا زیر گردن Under ground ملت ما نیست. زمانی که دو جنس متفاوت نتوانند تصویر روشنی از ارتباط در حالت کلی داشته باشند. در حالت نه چندان جرئی تر همکاری نیز نمی توانند مسیر درستی را طی کنند. یا به تعبیر عامیانه خیلی پسرخاله و رفیق می شوند و یا تا آنجا که ممکن است از هم پرهیز می کنند.
2- به خاطر نبودن موضوع مهمی به نام اعتماد در کلیه ی سطوح اجتماعی، شما هر رفتاری که جامد و قابل اتکا بودنش منوط به داشتن اعتماد است را در نظر بگیرید. به همین سادگی تمام ارتباطهای ممکن در این زمینه تبدیل به ارتباطی ظاهری خواهد شد که فقط چشم بصیرت بین آدمهای تیز هوش می تواند نا بسامانیهای ممکن را برطرف نماید.
راهکار قابل تامل:
تیترش خیلی جدی و بزرگ است ولی برای اینکه دوستان ما no picture حساب نکنند، به نظرم از این مسایل به سادگی نباید گذشت. چون این موارد خیلی وقتها زیر بنای دو اثر در شرکتها می شود:
1- بد سلیقگیهای مدیریتی در ایجاد تفریح و سرگرمی های آنچنانی مثل استخر و شام و دیگر مزایا که کیسه کارمند پروری را پر می کند و به نوعی صورت مساله را در اغلب موارد پاک می کند.
2- اختلافات جدی و موضع گیری های اساسی تر برپایه ی نداشتن بستر مناسب گفتگو
و اما به نظر و تجربه بنده ساده ترین راه گفتگوی کوتاه و موثر و بدون دخالت در حوزه های خیلی فردی کارکنان است. که به نوعی قرار است اختلافات هنوز سامان نیافته را پیشگیری نماید.
شرکتهای حرفه ای معمولا برای جلوگیری از بروز چنین اتفاقاتی سعی می کنند برنامه آشناسازی پرسنل را برای کارکنان در نظر بگیرند که برنامه ای بسیار جدی و به ظاهر ساده است. به عنوان مثال بنده در شرکتی چنین برنامه ای را از سر گذراندم. آن موقع فکر می کردم خنده دار است که تلفن زدن توی شرکت را از روی جزوه و چک لیست یاد بگیرم ولی الان که پیرتر شده ام احساس می کنم وجود این قالب جمع و جور از برنامه ها در شرکتها باعث می شود، با کمترین دخالت مدیریت، فضای دولتی از سر کارمندهایی که چند صباحی کار دولتی کرده اند، بیرون برود و همه در یک سرنوشت با هم شریک شوند.
پ.ن: اخیرا بعد از مدتی که کار تمام وقت نمی کردم. در شرکتی مشغول شده ام. شرکت کوچکی است. از مشکلات عمده ی شرکت نبودن فضای تعامل حرفه ای است. ساده ترین دلیل این امر سابقه ی برخی از بچه ها در یک سازمان دولتی است. سابقه ای مبنی بر مبارزه ی دائمی برای خنثی کردن انواع توطئه های دشمن.
به همین دلیل یکی از بزرگترین کابوسهایی که همیشه همراهم بود دوباره سر باز کرده و بدترین قسمت ماجرا این است که قسمت زیادی از این عدم بلوغ رفتاری، روی سنگ قبر نسل حاضر حجاری شده است. تبارک الله
جملات قصار مدیریتی
1- . یک مرد تا زمانی که صحبتهایش را انکار نکنید حرفی نمیزند!
2- روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم. واقعیت خندهدارترین لطیفه دنیا است.
3- وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش میگذارد اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.
4- عده کمی از مردم بیش از یک یا دو بار در سال فکر میکنند. من با یکی - دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردم.
5- مرد خردمند سعی میکند خودش را با دنیا سازگار کند و مرد نابخرد اصرار دارد که دنیا را با خودش سازگار کند. بنابراین کلیه پیشرفتها بستگی به تلاشهای مرد نابخرد دارد.
6- ما از تجربه کردن میآموزیم که انسان هیچگاه از تجربه کردن چیزی نمیآموزد.
7- اگر وقت کافی باشد هر چیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق میافتد.
8- اگر در موزه ملی آتش سوزی شود، کدام نقاشی را نجات خواهم داد؟ البته آن را که به در خروجی نزدیکتر است.
9- تنها کسی که با من درست رفتار میکند خیاطم است که هر بار که مرا میبیند، اندازههای جدیدم را میگیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیدهاند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
10- در زندگی دو تراژدی وجود دارد: اینکه به آنچه قلبت میخواهد نرسی و اینکه برسی!
11- انسانهای خوشبین و بدبین هردو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع میکند و بدبین چتر نجات!! 12. وقتی چیزی خندهدار است با دقت در آن حقیقتی پنهان را جست و جو کنید!
چرا سایت داشته باشیم؟
1) سایت کارت ویزیت الکترونیک افراد است.
معایب بروشور و کاتالوگ نسبت به داشتن سایت چیست؟
2) کاتالوگ و بروشور ها یکبار اتفاق میافتند ولی داشتن سایت یک اتفاق دائمی است که با شارژ سالیانه ناچیز- در حدود 100 هزار تومان در سال- اتفاق می افتد.
3) کاتالوگ و بروشوربه دست افرادی میرسد که اغلب به آن احتیاج ندارند. یا حداقل در زمان توزیع به آن احتیاج ندارند. اغلب افراد برای پیدا کردن کارت ویزیت افراد و یا کاتالوگ و بروشور شرکتها دچار مشکل هستند و به نظر وسیلهای برای جستجوی خدمات و کالا و قیمت آنها نمی یابند.
ما که کسب و کار کوچکی داریم و الان به نظر داشتن سایت ضروری نیست.
4) هر چقدر یک سایت قدیمی تر باشد، رتبه آن بالاتر خواهد رفت.
5) هزینه های داشتن یک سایت به همراه دفتر در نقطهای دور افتاده و یا سرپایی، خیلی کمتر از داشتن دفتری در نقطهای خوب از شهر است. این نکته حتی در شهرستانها نیز به درستی صدق میکند. هر چقدر دفترتان دور از فضای کسب و کار و راستهی بازار باشد، شما با داشتن سایت میتوانید به راستهی مجازی بازار خود نزدیکتر شوید. البته این موضوع به آن شرط است که سایت شما قابلیت به روز شدن و یا قابلیت انحصاری در زمینهی کالا و خدماتی خاص را داشته باشد این اتفاق با سرعت بیشتری حادث خواهد شد. مثلا شما ممکن است یک شرکت پخش در طبقهی چندم یک پاساژ کم رونق باشید. اما بتوانید با داشتن سایت مشتریان خود را چند برابر کنید.
آیا تمام مشتریان ما یا بخش قابل توجهی از آنها از اینترنت استفاده میکنند؟
6) شاید باور نکنید ولی در خیلی از زمینهها که این روزها هر کسی برای خرید کالا و یا دریافت خدمات به تهران مسافرت میکند، بی تردید با جستجوهای اینترنتی در ابتدا بخش سرگل بازار مجازی را مشاهده نموده و با کسب اطلاعات راجع به قیمتها و یا مشخصات فنی کالا و خدمات – جزئیات نحوه ارائه خدمات- اقدام به مراجعه به چنین مراکزی میکند. بنابراین شما که دارای هر نوع کسب و کاری، چه بزرگ و چه کوچک هستید نباید از چنین مشتریانی که به شکل فرا استانی در حال جستجو برای یافتن خدمات و کالا هستند، غافل نمانید.
7) داشتن سایت بهترین تبلیغ برای کسب و کارهای در حال راه اندازی – Start up – خواهد بود.
8) سایت کسب و کار شما را فرا استانی و حتی بین المللی خواهد نمود.
9) سایت دست واسطهها را کوتاه مینماید. یعنی افراد با جستجوی خدمات و کالای مورد نظر مستقیما شما را پیدا خواهند نمود.
10) سایت وسیلهای قوی برای عضویت در بانکهای اطلاعاتی کسب و کارها در هر زمینهای است. اگر در یک صنعت فعالیت میکنید واقعا در خیلی از مواقع برای عضویت در گروههای مرتبط صنفی که اغلب خدماتی هم به اعضا ارائه نمیکنند باید پول گزافی پرداخت کنید. اما اگر سایت شرکت خودتان حاوی مشخصات کالا و یک نمونه از قیمت، به همراه تلفنهای تماس داشته باشید، برای ثبت شدن در لیستهای بانکهای اطلاعاتی که در حال حاضر منبع درآمد خیلی از شرکتها شده است، به رایگان ثبت میشوید. داشتن یک سایت ساده نیز میتواند کسب و کار شما را در چنین لیستهایی ثبت کند.
آیا سایت میتواند به جای فروشگاه بهکار رود؟
11) ما اهل شعار نیستیم. واقعیت این است که هنوز فروشگاههای الکترونیکی در ایران به صورت جدی نتوانستهاند اعتماد سازی لازم را برای مشتریان ایجاد نمایند. اما داشتن سایتی حاوی تلفنهای تماس شرکت شما و وجود یک مشاور مجازی برای ارائه اطلاعات و مشخصههای فنی به مشتریان شما، باعث خواهد شد تا در وقت کارشناسان فروش شما صرفه جویی شده و مشاورههای اولیه برای مشتری، به دور از مشکلات تمام وقت نبودن و یا بی انگیزگی و در موقع مناسب نبودن فروشندههایتان، به صورت 24 ساعته و هفت روز هفته در خدمت مشتریان قرار بگیرد. البته بسته به نوع کسب و کار شما سایت می تواند یک مدیر فروش کامل و یا یک کارمند فروش هر روز توسعه یابنده باشد.
11) سایت به نوعی به خدمت گرفتن زمان برای تجارت است
شما تاجر گرامی بهتر میدانید که برای داشتن کسب و کار موفق لازم است که زمان در خدمت شما باشد. یعنی با گذشت زمان بتوانید کسب و کار خود را باصرف کمترین تلاش و هزینهای گسترش دهید. به نظر داشتن یک سایت دقیقا مثل یک کارمند فروش قوی، منظم و 24 ساعته برایتان عمل خواهد کرد. هر روز که از ورود این کارمند به مجموعه شما میگذرد، شما رشد بیشتری برای او مشاهده خواهید نمود.
آیا هزینههای داشتن یک سایت زیاد است؟
12) ما برای داشتن یک خط موبایل همراه اول سالیانه به طور متوسط مبلغی به عنوان حداقل یک میلیون تومان هزینه میکنیم. در حالی که داشتن یک سایت با اینکه شما آدرس آن را به کسی نداده اید – برخلاف تلفن که بیهوده زنگ نمیخورد- می تواند سالی در حدود 100 هزار تومان هزینه داشته باشد.
چرا طراحی سایت در برخی موارد ناموفق بوده است؟
1- شرکتهای نرم افزاری - مثل همیشه که بدها در اقلیت هستند- وجود دارند که بدون توجه به نیاز توسعه بازار برای مشتری اقدام به طراحی سایت می کنند و اغلب مشتری را در ابتدای راه که نیاز دارد تا سایتش پخته شود رها می کنند.
2- عده قلیلی از شرکتهای نرم افزاری - مثل همان نکته ی بالا - فقط به جنبه های فنی سایت مثل امکانات، سئو - بهنیه سازی سایت برای موتور های جستجو و مواردی از این دست توجه می کنند و به نیازهای توسعه بازار برای مشتری به اندازه ی چند دقیقه هم فکر نمی کنند.
3- کارفرمای طراحی سایت یعنی کسی که صاحب کسب و کار است، توقعات فضایی از سایت طلب می کند و اغلب به اندازه کافی برای افزایش رتبه ی سایت صبور نیست.
پ.ن:
بنده به دلیل اینکه دز زمینه ی کسب و کار و مشاوره بازاریابی در خدمت تیمی از بهترینهای ایران هستم، توانسته ام با رویکرد بازاریابی اقدام به ارائه خدمات طراحی سایت برای کسب و کارهای حوزه های مورد علاقه ام نمایم.
نمونه ای از سایتهای طراحی شده توسط اینجانب:
سایت هادی مسیح خواه
نمونه سایت شخصی هنری در حال تکمیل :
سایت شرکت رویین پاد
عمار پورصادق - 2975 497 0912
poursadegh.a at Gmail.com
یکی از اتفاقهای جالب کشف کردن نوع تفکر آنهاست که در تمام زمینههای ممکن زندگیشان نمودهای مشترکی دارد. مثلا کسانی که شماره های رند موبایل خرید و فروش میکنند به نظر اگر کمی از فضای آی تی یا همان کامپیوتر سر دربیاورند، میروند سراغ خرید و فروش نام دامنههای روند. البته این مورد را بنده دیدهام. یا مثلا کسانی که اهل شروع کردن یک کسب و کار پر سر و صدا و رقابتی هستند، ماشین زیر پایشان نیز به همان شکل خواهد بود.
اگر شما بتوانید این موارد مشترک را در اطرافیانتان طبقه بندی کنید و یا در گشت و گزار در بازار، نه به صورت مجازی بلکه واقعا این جور خصیصههای آدمها را بتوانید لیست کنید، حتما میتوانید بازایاب خوبی باشید. بازاریابی به معنی دستمالی شده و ویزیتوری آن که بیشتر غیر تخصصی و کلاس پایین به نظر میرسد، منظورم نیست. بازاریابی به معنی مشاوره دادن به مشتری با دانستن شناخت او مد نظر است. مثلا چیزی که در بالا مطرح شد به نظر به بخشی از دانش بازاریابی یعنی – تحلیل رفتار مصرف کننده مربوط است.
امیدوارم در آیندهای نزدیک مطلب بهتری خدمت علاقهمندان به بحث بازاریابی تقدیم کنم.