اعتقاد دارم اگر دو نفر توی یک اتاقی دائم دربارهی راز بقا صحبت میکنند، نفر سوم حتما باید بگوید: ماییدی گارو، موضوع بحثو عوض کن.این یعنی گفتگو. همه میدونیم رابطههای اجتماعی از بین رفته، اگر هم کسی مثال نقض بیاره همین دعوای توی ترافیک و یقه گرفتن توی مترو و تیکه انداختن توی محل کار مثال نقضهایی هستند که ظاهرا درست هم عمل نمی کنن.برای همین رابطه یعنی من و زنم، من و دوست پسرم، من و دوست دخترم، پر رنگ تر میشه. ادامه مطلب ...
انسان سالم -
به روزگار ما آدمها خیلی توی کار هم موش میدوانند. نه این حواشی را ولش کن. این روزها موشها و آدمها خیلی شبیه هم شدهاند. زندگیشان فقط خوردن و سیر نشدن و جویدن شده است. تا چشم کار میکند در حال جویدن هستند. از تله موش هم بی خبرند. راه رفت و آمدهاشان هم ترجیح میدهند با هم تداخلی نداشته باشد. این طوری بهتر طعمه پیدا میکنند. طعمههایی برای جویدن صرف تا دندانهایشان بیشتر رشد نکند و مزاحم سلامتیشان نباشد.اگر خیلی معقول شدند، پنیر میخورند. تا چشم کار میکند، خدا را شکر.
هویت با پیش شماره 0935: فیزیک برای بانوان دم در
ادامه مطلب ...
1- خیلی وقتها بداخلاقم. اگر دخترم دوم دبیرستان بود، مانعی نبود با لبهای غنچه شده عکس بگیرد ولی سعی نمیکردم با حرفهام طوری برایش قهرمان یا ضد قهرمان بشوم. البته پدر بزرگش لابد میرفت برایش ضد قهرمان را بازی کند. به نظرم اطرافیانم از دیدن من دستخوش تردید میشوند. الان حالش خوب است؟ الان باهاش صحبت کنیم یا کم محلی میکند و میرود؟ چطور میشود که میرود توی خودش. باید با تراکتور چیزی را از دهنش کشید بیرون.
حتی سر بالا کردنش هم اینطوری است. واقعا سختترین کار دنیا همین توی چشم کسی نگاه کردن و حرف زدن است. به همین دلیل باید بروم سراغ آن چیزی که اوایل بهش میگفتم نوشتن. سعی کردن به نوشتن نبود بلکه نوشتنی واقعی بود. الان پنجره باز است. هر چیزی مینویسی هر چند نفهمند ولی تمامش را میشنوند و کارت ساخته است. یارو پاک دیوانه است. کم خوابی را بهانه میکنم. کم خوابی و آشفتگی باعث شده در اولین نگاه به نظر کسی برسم که میتواند به همین خاطر پرخاشگر باشد. من اصلا اینطوری نیستم ولی اینطوری به نظر میرسم. از دستم در میرود. کلمهها. امروز به موطلایی شهرمان سلام نکردم. اینقدر بد یا خوب نیست. یک دختر معمولی هست. هزار تا همکار معمولی دارم با خوبی و بدیهای فراوان. نمیشود. از همهی ستایشگران فرار میکنم. ستایشگرانی که هم صحبت خوب میخواهند. از شنیدن حرفهای هجو بیشتر از طنز خندهشان میگیرد. غصهدارِ حسابی هستند. اما من آنقدرها نه طنز بلدم نه هجو. به نظرم تنها چیزی که دنبالش هستم زندگی است.تصمیم دارم مثل طلبهها به اندازهی چهل روز جلوی درب خانهی خوش اخلاقی را آب و جارو کنم تا بلکه به خوش اخلاقی عادت کنم. محمد امین هم اینطوری و در نهایت یتیمی شروع کرد و برای خودش سرمایهای دست و پا کرد.
من هم استاتوس نویس بودم مثل یک میزان فرمان حرفه ای که با یک تکه سرب میتواند حجم به آن بزرگی را میزان کند، یک استاتوس نویس و قبلتر یک استاتوس خوان حرفهای بودم. استاتوس ها قبلتر و در تاریخ بشری سابقهی طولانی دارند. مثلا همین نهج البلاغهی خودمان دلیل معروف شدنش تنبلی و استاتوس خوان بودن مردم در روزگار گذشته و کنونی است. لب کلام و کلیشههایی که همیشه به اندازهی دهم ثانیهای توی ذهن مخاطب چرخ میزنند و ممکن است باعث شوند جلوی تصادفات لحظهای آدمها گرفته شود یا مثلا کسی موقع راه رفتن توی خیابان فشارش پایین نیاید و غش نکند. اما هیچ وقت این جملات قصارسابق و استاتوسهای امروزی، غیر از تنقلات و طعمهای مختلف دنیا ارزش دیگری ندارند.
گونه شناسی خواستگاری
ازدواج در جامعهی ما کارکردش را از دست داده است. به نظر بعضیها ازدواج سپید چارهی کار است. اینکه همان هدف را از راههای غیر رسمی تعقیب کنیم. مثلا وقتی از یک مراسم ازدواج در حد ابعاد یک جشن تولد حرف بزنیم اتفاقی است که نه رویایی است و نه میتواند جواب: مابرای دخترمون هزار تا آرزو داریم را بدهد. به همین دلیل شاید برخی از گونههای خواستگاری و ازدواج و از این حرفهای قلنبه سلنبهی تلویزیونی نتواند جواب این زخم عمیق را بدهد. خیلی از دخترها و پسرها به خاطر خارج شدن از طبقهی اجتماعی بی شکلی که در آن گرفتار هستند حاضرند به دست و پای بهترین گزینه از نوع طرف مقابل بیفتند چرا که این نوع از بالا پریدن بعد از ازدواج، ترکیبی از جاه طلبی، علاقه به دوران رسیدن، فرار کردن از خانوادهای فرو دست و در یک عبارت، رفتن به سمت نوری متفاوت و خوشبختی است.
ازدواج به نظر اکثریت ما آدمهای جامعهی ایرانی تنها گلوگاه مهمی میرسد که ازش طراوات، طبیعی بودن و سلامت بیرون میزند حتی وقتی به توصیهی فیلم بی پولی میروید و زن هشت میلیون تومانی میگیرید. این چنین اصل پذیرفته شدهای بدون چون و چرا مشتریانش را به بوی کله پاچهی چرب و نهانسوز ازدواج میتواند به سادهترین شکلی به سمت سناریوها و راه حل های ممکن سوق دهد:
آیا شما دختری از خانوادهای متوسط و یا متوسط رو به پایین هستید؟ پس بایستی سراغ یک خواستگار مایه دار را بگیرید. آویزان شوید و به هر نحوی از این دریای طوفانی ماهی سفید شکار کنید. اما اگر هرچقدر اصرار کردید، ده سال هم رایگان رفت و آمد کردید و نشد، تسلیم نشوید. از plan B هنوز میتوان به هدف رسید. در این plan بزرگان به دست خودشان نوشتهاند که کمی شل کنید و به خاطر بیاورید که آدم پولدار چنین و چنان است. بعد از آن یک آدم از طبقهی متوسط رو به پایین انتخاب کنید که ضریب وفاداریاش بیشتر باشد. چرا که یک گروهی از عالمیان اعتقاد دارند، آدمهای پولدار دیگر توی این دوره و زمانه زن را به عنوان دارایی و خوشبختی، نگهداری و تیمار نمیکنند و به همان مال و اموال خودشان که سرچشمهی قدرت است بیشتر وفاداراند. در اجرای این سناریو مواظب باشید که گیر آدمهای متوسط رو به پایین و خوش صحبت و بد اخلاق نیفتید. چرا که اغلب ایشان عقدهای هستند و میتوانند به راحتی تمام نداشتههای جوانی و نوجوانیشان را در زندگی با شما جستجو کنند. درست است که مریض الان حالش خوب است ولی ماه عسل بسیار کوتاه و آفتابش لب جاده است.
آیا شما پسری از خانوادهی متوسط رو به پایین هستید؟ التفات بفرمایید به روضههای دلتان گوش بدهید و هر طور که بار خورد تصمیم به ازدواج بگیرید. به هر روی ملاکهای مهمتری مثل اخلاقیات و همهی اطراف و جوانبش فکر نکنید. برای اولین قدم قبل از هرگونه فکر کردنی، مسالهی –واقعیت اجتماعی- را چیزی خلاف آنچه که تا به حال و از حتی از سنین کودکی از تلویزیون دیدهاید قرار دهید. یک ساعت و دو ساعت نیست. چند روز وقت میبرد تا کل این اطلاعاتی که در بطن تصاویر تلویزیونی –دربارهی واقعیت اجتماعی- بلعیدهایم، بیرون بزند. بعد از این راجع به این قضیه بیاندیشید که ازدواج کردن یک بخشی از زندگی و نه همهی آن است.
آیا شماپسری از خانوادهای پولدار هستید؟ به شدت مراقب دخترهای عقدهای باشید. جدی یا شوخی، آدمهای زیادی را میشناسم که توانستهاند بعد از 27-28 سال بروز ندادن احساسات جلوی آینه، رفتهاند سراغ ازدواج و بروز دادهاند، توی تلهای حسابی و خیلی نامحسوس گیر افتادهاند و بعد به اندازهی کافی منفجر شدهاند. حالا هم در بخش مراقبتهای دائمی ویژه، تحت مراقبت مادام العمر هستند. به هر صورت از درون زبالهها هم میشود چیزهای خوب پیدا کرد. اگر تمام کواکب و ماکیان آسمانی جمع شدهاند تا شما یک دختر پولدار پیدا کنید و خوش بخت باشید. بسیار مراقب افراطیها و اسقاطیهای رفاه زده باشید و الا بخش مطلوبی از این نوع دخترها بسیار مطلوب و مقبول خواهند بود.
آیا شما دختری از خانوادهای پولدار هستید؟ به شدت مراقب هستید. امیدوارم این تفکیکها منجر به اتفاقهای واقعی در زمینهی تفکیک جنسیتها نشده باشد. به هر روی ملاکهای اخلاقی این روزها به حداقلهای اخلاقی عمیق تغییر یافته است. ملاکهایی که برای طرف مقابل لحاظ میکنید قاعدتا شاید این شکلی باشد: طرف عقدهای نباشد. طرف استقلال شخصیت داشته باشد. طرف مربوطه بتواند حداقلهای مورد نظر در چهار چوب ازدواج و نه خواستههایی که از قبلترها برآورده نشده را برآورده کند. بتوانیم با طرفمان یک جریان دو طرفهی انرژی مثب یا خوشبختی و یا هر اسم دیگری برقرار کنیم طوری که به همین راحتی تبدیل به عادت و نفرت نشود.
1- خواهشمندم این روزها به دلیل مشغله ی زیاد، وقتی سیب می خورید، تخمهایش را میل نفرمایید. چون به باور قدیمی ها در شکمتان اژدها سبز نمی شود. دلیلش هم این است که تخم این همه چیز را خوردیم و هیچ اتفاقی نیفتاد جز دل درد. اصلا هر موضوعی از نوع نهی از منکر محل بحث بی پایان است.
2- کودک خود را قبل از آموزش فوتوشاپ، قیمت بیاموزید. مثلا به طور واقعی بداند پدرش از نسل عباس ابن فرناس نیست و خیلی سخت می تواند از بین ماشینهای توی ترافیک بپرد بیرون یا اینکه مادرش هیچ وقت آنقدر نابغه نبوده است ولی حقش نیست با مدرک فوق لیسانس توی خانه بماند.
3- هواشناسی گفته بود دیروز باران می آید. ولی خبری نبود. ما هم دیگر قرار نیست همدیگر را ببینیم. آسمان تهران هم همچنان خالی می بندد.
4- لذت آبگوشت چرب و چیلی که همیشه ثابت بوده است ولی به گفته ی سایتهای خبری لذت عفو پای چوبه دار به عنوان لذتهای اخیر این مرز پرگهر شناسایی و ثبت شده است.
5- سالها قبل مصاحبه ای از همین مرحوم سیمین بهبهانی خواندم که: جرمم این است که عاشقانه گفته ام. بدین ترتیب مادر عاشقانه های ایرونی به رحمت ایزدی رفت. خدایش بیامرزد.
6- علاوه بر آبگوشت چرب و چیلی و عفو پای چوبه ی دار، اخبار داعش هم پر ملات به نظر می رسد. به همین روی راویان اخبار و طوطیان نقل آثار گفته اند: داعش فلان قدر زن ایزدی را گرفته و می فروشد. خوب حالا کی این زنها را می خرد؟ یعنی خریدار چرا توی اخبار نیست؟ به نظرم این اخبار رسا نیست.
7- وزیر علوم یعنی جناب فرجی دانا هم به جرم همکاری با اخراجی ها و فتنه گران از استیضاح شد. اما سوال این است که با رفتن فرجی دانا فتنه و فتنه گری و اصولا فتانه بودن از بین ما رخت خواهد بست؟ آیا تولید علم بر خلاف دوره ی کامران دانشجو، به صورت دستی و پیش پا افتاده ای ادامه پیدا خواهد کرد؟ آیا تولیدات دانشگاه صنعتی شریف باز هم مدال فیلدز خواهند گرفت.
8 - این روزها مجلس خاطره و خطابه درباره ی برنده شدن مدال فیلدز - معادل نوبل در ریاضیات- توسط مریم میرزاخانی داغ است. مثلا یکی از شبکه ها هم کلاس دبیرستان- آی لاو یو پی ام سی- و معلم دبیرستان مریم میرزاخانی آمده بودند تا وسط معرفی کتاب آقای معلم، از مریم میرزاخانی هم حرف بزنند. ما هم خاطره ی خودمان را نقل کنیم که توی درس فیزیک 3 با ایشان و رویا بهشتی زواره که الان فقط رویا بهشتی هستند، هم کلاس بودیم. البته ایشان خیلی با نمک و ریزه میزه و همچنین سرخوش و بگو بخند بودند که امیدواریم هر جا هستند موفق باشند. نکته ی مهمی که از آن روزگار یادم مانده- dialing to the past- آهان، این است که قبل از کنکور مصاحبه های این دوستان را از توی مجله چیده بودم و بارها خواندم. از اینکه دیدم بابایش ناظم مدرسه بود. یک آدم نابغه از طبقه ی متوسط. البته لازم به ذکر است که این طبقه دیگر وجود خارجی ندارد. به هر روی عده ای هم می توانند از محیط شخمی دانشگاه نیز قسر در بروند.
9- یک خانمی هست مال یک آقای مجری بوده که فقط باهاش می رفته صدا و سیما و می آمده. آماده ی ازدواج. در حد نو
1- امیدواربودن سخت ترین کار دنیاست. به خاطر همین هم متون مذهبی پر از بیم و امید است. اینقدر هم دوز بالاست که به افسانهها نزدیک است. پیچیده و میخکوب کننده است. امیدوار ماندن تجربهای است که برخی از آدمهای دنیا میتوانند بمیرند و اصلا این تجربه را دریافت نکنند.
2- قهرمانهای هر ملتی با هم فرقهای اساسی دارند. یک ملتی هم مثل انگلیس برخلاف آمریکاییها که نسبت به ایشان ایده آلیست محسوب میشوند، تصمیم گرفتهاند به قهرمان پر نقش و نگاری که نبوغش در ساختن هیچ چیزی نیست، اقتدا کنند. این قهرمان انگلیسی اصولا هوش محاسباتی بالایی ندارد. بلند پرواز و جاه طلب نیست و تنها ماموریت مهمش را بسیجی وار بلد است اجرا نماید. او به روش مردمسالارانهای mobilization of the private وار، سعی در گرفتن از اغنیاء و سپردن به فقرا مینماید تا ادامهای برای گفتمان عدالت باشد.
3- چشمها مثل هاون بی دستهای که آب شور درآن بکوبی داشتند از گوشهها آب پس میدادند. خطهای نازک ابرو مثل کوههایی جنبان با خطهای شکستهای منحنیهای چند دقیقه قبل را به هم زده بودند. کف دستها هم نمیشد به این بی نظمی حاصل از آرایش و گریهای که در جریان بود کمکی بکنند. تقصیر خودش بود که روزی طلب قهرمان کرد و زندگی اش را به دنبال قهرمان رفتن گذراند.
4- این روزهاست که سایپا اعلام نماید: پراید 141 بسیار امن تر از هواپیمای اکراینی سقوط کرده ی ایران 141 است.
الف- دولت محترم همین حالا توی ورد، فهرست نویسی تو در تو را کشف نموده و سعی دارد برنامههای لایه بندی شدهای دربارهی چیزهای اساسی بنویسد که این موضوع به نوبهی خود نشان از آن دارد که دولت محترم، بعد از سالها در حال تدوین پایان نامه در مقطع کارشناسی ارشد کار کردن با مردم است. موفق باشند. شاید این موضوع مربوط به مهندسی کردن برخی از مسئولین با سابقهی دانشجویی زیر باشد:
مهندسی کردن به معنی دستکاری کردن و طعم گرفتن از اطلاعات یک حوزهای، اصلا مهندسی نیست. یعنی بخشی از اطلاعات عمومی مهندسی قلمداد میشود. اما در مرز پر گهر ما، دانستن به قدر یک جرعه، در خیلی از موارد کافی است. تصور کنید کوه نوردهایی که وقتی دارند خاطره تعریف میکنند از سفر به قلهی دماوند و بدانید اگر این را گفتید مهندس مورد نظر منتظر است بداند از جبههی شمالی که سختتر است رفتهاید یا طوری آسفالت منش رفتهاید بالا. شاید این موضوع ریشه در تاریکیهایی از دوران کودکی داشته باشد.
ای قوم به حج نرفته کجایید؟
1- زمانی حج رفتن برای ایجاد برادری بیشتر و ایجاد جمعیت و اتحاد بین مسلمانان بود. یک جور احوال پرسی پیشرفته که آدمها شانه به شانهی همدیگر میتوانستند طواف کنند. و البته قیاس مع الفارق آن همین شانه به شانهی هم و گاهی معانقه کنان به مقصد رسیدن در متروست که شاید ما از آن درست استفاده نمیکنیم.
2- مجلس ضربت زدن بهرام بیضایی به شکل نمایشنامهخوانی در حال برگزاری است. علی عمرانی را هم که مانند نقش بر سنگ کودکی ما نشسته، آنجا دارد روخوانی نمایشنامه میکند. اگر گرمای تنوره کش مرداد گذاشت، میروم. اما حیف که روزگار گذشته ربطی به گرما ندارد.
3- این همه سال مهندسی خواندن، چیزی ته کیسهمان نگذاشت، ولی تا این ورقهای کناری پله برقی، از جلوی چشممان کنار میرود طوری قدم میزنیم و تسمه و قرقرهها را نگاه میکنیم انگار آمدهایم گردش علمی.
4- یکی از خطیهای مسیر انگار به جای اینکه ما را آدم زبان درازی بداند، هر روز کلی محترمانه پیدایش میشود و اگر 5 متر آن طرف تر هم پیادهمان کند کلی عذر خواهی میکند. خلاصه اینطوری است که ریختن موی سر یک جور احترام اتوماتیک دارد که لابد سعدی هم ازش حکایتی استاندارد دارد.
5- این قوم به حج نرفته ی هنرمند و به طور کلی چهره، روز قدس را هر چه بهتر برگزار کردند بدون هیچ نقد و مسخره ای. عشق کردم از دیدن پرچم های نقاشی شده روی صورت و بُر خوردن حسابی رنگ ها بر روی آن.
هیچ حرفی ندارم جز اینکه آلمانها از برزیلی ها زردچوبه درست کردند.
تست روانشناسی فروید
اختلالات روانشناسی, استرس, اضطراب, اعتماد به نفس, افسردگی, مباحث اجتماعی
فرض کنید که در خانه هستید و پنج اتفاق زیر همزمان پیش میاد.
1- تلفن زنگ میزنه
2- بچه تان گریه میکنه.
3-یکی داره در خونه رو می زنه و صداتون میکنه.
4- لباس ها را بیرون روی طناب پهن کرده اید و بارون میگیره .
5- شیر آب رو در آشپز خانه باز گذاشتید و آب داره سر ریز میشه.
خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کار ها رو انجام میدید، یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدید؟
فروید یکی از بارزترین شخصیت های علمی قرن بیستم است. او در 6 ماه مه 1856 به دنیا آمد و در در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت. او اطریشی بود و از بنیانگذاران دانشکده روانپزشکی. بیشترین شهرت فروید مربوط به کار های او در زمینه روان شناسی تمایلات جنسی، رویا ها و ضمیر نا خود آگاه است. او به عنوان پدر علم روان تحلیل گری شناخته می شود.
هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده یکی از جنبه های زندگی شماست
-----------------------------------------------------------------------
زنگ تلفن، نشانه شغل و کار شماست
گریه بچه، نشان دهنده خانواده است
زنگ در خونه ، نشان دهنده دوستان شماست
لباس ها، نشان دهنده پول هستن
بستن شیر آب، نشان دهنده میل جنسی است.
طوفان تهران برای هر روزش باید اسم داشته باشد. باید از ظرفیتهای موجود در طوفان تهران برای شادی حلال استفاده نمود. در کشورهای پیشرفته طوفان را با یک اسم زنانهی مناسب- مثل کاترینا- نام گذاری میکنند تا مردم به یاد شور و شوق به وجود آمده قبل از تعطیلات بیفتند.
به خاطر همین دلیل ما امروز بعد از ظهر توی شرکت منتظریم. تنها جایی که دیروز حسابی تمیز و روشن شده بود تکه ای از کوه های دور از تهران بود که لابلای کوه سبز شده بود و به وضوح آدم را دعوت می کرد برود آنجا گردش کند. می روم پشت پنجره و کوه های دور دست شمال تهران را نگاه می کنم. یعنی امروز طوفان می شود؟ ستاد مدیریت بحران اعلام کرده بود که این یک حادثه ی معمولی بود که هواشناسی باید اطلاع رسانی می کرد. مدیریت بحران لابد خودش گرفتن مچ هواشناسی در روزهای طوفانی است. خانه ی روبرویی برایش مهم نیست که درختهای بلند حیاط ممکن است بشکند و بیفتد روی ساختمانش. کاری هم نمی تواند بکند. طوفانها وقتی اسم ندارند برای یک ساعت جذاب هستند. مثل یوزپلنگی که برای یک لحظه توی یک تلویزیون با کیفیت دارد می دود و بعد از آن که از فروشگاه تلویزیونی عبور کردید، هیچ اسمی برای یوزپلنگ به خاطر نخواهید آورد. طوفان امروز باید چطوری صدا شود؟ طوفان قبل از ارتحالیدی؟ طوفان روز آخر هفته ی کاری دوم خرداد؟ طوفان 96 کیلومتر بر ساعت با اطلاع رسانی؟ طوفان خاک بر سری از قم؟ طوفان اطلاع رسانی شده هیچ درد ندارد. برای خیلی از حوادث طبیعی کلی خاصیت مفید و کاربردی، تحقیق و پژوهش شده است. مثلا جایی که زلزله می آید خاکش حاصل خیز تر خواهد شد. اما طوفان چه؟ آیا طوفان باعث می شود آدمی روزهای نداشته اش را بهتر هضم کند؟ مثلا هوایی را به شدت از گوشه ی ذهنت به گوشه ای دیگر ببرد تا دوباره مثل یک آدم معمولی به روزگارت ادامه بدهی؟ مثل یک چاپار که خودش هم نمی داند چی توی نامه است، نامه را از اولین روز هفته به آخرین روز هفته برسانی؟
نمونه های شادی حلال در مطبوعات:
- تیتر : طوفان در شعر شاملو
- کامنت: من یک لیف پیدا کردم که یک گردالی آبی وسطش داره ...
0-بابای پولدار بابای بی پول را درسته قورت می دهد. برای همین میر فخرالدین اسعد بلغاری هم که باشید باید بابا یا بابا زن خود را اصلاح کنید. البته اگر این کتاب را نخوانده اید از این لینک دانلود کنید تا پولدار شوید: بابای پولدار بابای بی پول ندار
1- پلنگ ایرانی در ارتفاعات تهران دیده شده است. از آنجایی که ارتفاعات تهران یکی از مهمترین مراکز با سوابق منافی عفت بودهاند، واقعا جای تاسف دارد که این گونه از –ایرانی- را با عکس پرسنلی بر روی لباس بازیکنان فوتبال منتشر کنیم و جا دارد همان لوگوی کپی شدهی خارجی را استفاده نماییم
2- نمایشگاه کتاب هم به پایان رسید. پرفروش ها و خوش تیپترینهای کتاب فارسی – به وزن فیلم فارسی هم مشخص شدند- و دور از بزرگان و اهل فن که حساب میکنیم میبینیم مفسر فوتبال، متخصص رازیانه و شورآلات موسیقی در لیست پر فروش ها قرار گرفتند که نشان دهنده ی آن است که تصدق سر ادبیاتی های عزیز، هیزم کافی برای افروختن هست ولی همیشه کبریتش دارد توی یک انبار دیگری به زمین می خورد.
3- باز هم قضیهی دست دادن و روبوسی لیلا حاتمی در کن مثل خیلی از قضایای مهم و استراتژیک منطقه مطرح شده است که با عرف ما سازگار نیست. البته همین ما یا عرف ما خیلی تعابیر مختلفی دارد که در یک برنامهی 90 دقیقهای عمو پورنگ هم قابل بحث و بررسی نیست. این سرگرمی رسانه ای همه روزه در همین محل برگزار خواهد شد.
4- مهمانی بالای شهر، محلهی چینیها به بالا، کشف و ضبط و قلع میشود و در آن دو تا هنر پیشه ی مهم نیز کت بسته تحویل مراجع قضایی میشوند. به همین راحتی اول اسمشان هم در اختیار عموم قرار میگیرند- مثلا هانیه توسلی- تا عبرتی برای سایرین، سوژهای برای نشریات زرد و نیم تنبانی برای فاطی خبرساز بشود.
5- باز هم علی مطهری پردهی اسرار را مجروح نموده و فرموده اند که یک اختلاس 3000 میلیاردی نمیتواند بدون هماهنگی دولت انجام شود. از دیگر کرامات شیخ ما همین حدت دور نگری ایشان در عرصه های دل پیچه های انتقادی است
6- کشتی فرنگی ایران با حضور مقتدرانهی مدیران ورزشی غیر قابل پخشی مانند سر مربی تیم ملی کشتی فرنگی ایران برگزار شد. این مساله به جرات آدم را یاد خندههای شیرین منشانهی جناب کفاشیان در عرصهی فوتبال میاندازد که شیوهی مدیریتی ایشان در بحث مدیریت پول توجیبیها و پورشهی آقازاده، مثال زدنی و عبرت آموز است.
7- در کشفیات اخیر دریافتیم که لنگ ظهر یکی از لنگهاست که بسیار به آن اشاره شده است، در صورتی که لنگ نادیده و کمتر منتشر شدهای از ظهر وجود دارد که فقط آقازادهها از آن برای the art of making money -no attempt استفاده میکنند.
8- دولت برای مقابله با ویژهخواری و هر نوع بخور بخوری از پروژهی – کش پول هوشمند- پرده برداری خواهد نمود. این نوع از کش میتواند به عنوان آزاد اندیش ترین و بی طرف ترین نوع آن فقط به پول بچسبد و از هدر رفتن سرمایهها جلوگیری نماید.
9- بازی با خاطرات علی شریعتی بعد از یه چیزایی و جوجه و شمال، در رده ی دوم تفریحات ملت شریف ایران قرار دارد. به همین مناسبت سایت عصر ایرانی بخشی از کتاب منتشر شده از خاطرات منسوب به علی شریعتی در نشر آموت را منتشر فرمودند. لذتی که در خاطره سازی هست در انتقاد نیست.
10 - ملت شریفی که به رحمت خدا رفته اند اولین و آخرین اختراعشان سنگ قبر هوشمند خواهد بود:
نکته ی کنکوری: به دلیل داشتن شکل اربیتالی توسط ارواح، هیچ وقت به وسط روح کسی تف نکنید.
مقوله ی فرهنگ ایهام اساسی دارد. یعنی معلوم نیست مقوله اشاره به فرهنگ دارد و یا مضاف و مضاف الیه ای است که برای مالکیت - مقوله- برای - فرهنگ به کار می رود ؟
1- نظر علی مطهری این است که حتی پلیس هم می تواند به مردم آموزش فرهنگی بدهد. اما به نظر پلیس ما فعلا در حال آموزش است. یعنی برای ارتقا مقوله ی فرهنگی جامعه یا محله یا کوچه مان در ساعات پایانی شب تماس می گیریم. بعد پلیس از آن سمت سوال می کند:
- توی کوچه ان؟
- یعنی آلودگی صوتی به حساب می آید؟
- اعمال قانون بکنیم؟
1.5- روش فرهنگی و مقوله ی فرهنگی سابقه ای پیش از این دارد که در دولت روحانی صدای درک نشدن ها از ناحیه ی مقوله فرهنگ در نیامده است. زمانی آقای حداد عادل در این باره مبسوط نوشته اند. مثلا شما ملاحظه بفرمایید کتاب: برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی را که توانسته است به حق بخش بزرگی از مقوله فرهنگ را در آنجا ملاحظه می فرمایید.
و سوالاتی از این دست که نشان دهنده ی طی دوره ی آموزشی برای ارتقاء مقوله ی فرهنگ حتی در نزد پرسنل زحمت کش نیروی انتظامی است.
2- محسن قرائتی یکی از برنامه های فرهنگی را دارد: به من می گن عامی هستم. آقا آشغال کله پاچه رو نریز توی جوب. این میره گیر میکنه راه مردم رو بند می آره ---- برنامه درسهایی از قرآن
ایشان در رابطه با یکی از افراد که قبلا وزیر بوده اند این حرف را زده بودند که الان وزیر نیست ولی به روش ساده، من هر بار احساس می کنم در این برنامه و مقوله فرهنگی، روح پدر بزرگم کاملا حضور دارد. طوری که نمی شود از این مقوله های فرهنگی فرار کرد.
3- مقوله فرهنگی نیاز به چی دارد - خیلی مهم است. یعنی شما از سوپر ی و منشی و کارشناس متراژ خیابانی و مهمان برنامه هنوز سوال نکرده اید و جواب می گیرید که در اینجا - نیاز به چی دارد؟
نمونه ای از این موارد را همیشه به این شکل داریم: اعمال زور؟ اعمال قانون؟ اعمال کلید؟ اعمال قفل؟ و...
نیاز به چی دارد از زمانی به وجود آمد که ما درباره ی خیلی از ریشه های فرهنگی شک کردیم. مقوله های فرهنگی ای مثل سینمای معاصر ایران برای زنده شدن نیاز به چی دارد؟
مقوله های فرهنگی مربوط به فوتبال ناپاک و یا گاهی ناپاک نیاز به چی دارد؟
مقوله های انصاف، بی انصافی، دروغ و حسین- ع- گرایی به شکل همزمان نیاز به چی دارد؟
صله رحم همین چند روز تقریبا بی پایان عید است؟
صله رحم ریشه در به رحم آمدن فامیل ها - یا به قول کسی که اصلا انگلیسی بود و وقتی فارسی حرف می زد کلی فاک و فامیل داشت- برای آدم حساب کردن همدیگر دارد؟
به هر صورت داشتن فامیل همیشه یک جور پای لنگ محسوب نمی شود.
پای لنگ هم اگر باشد، می توان رویش راه رفت و گرم نگهش داشت و خوبش کرد. اما این روزگار بی حوصله و نخ نما، ترجیح داده است بنشیند در خانه و با کسی رفت و آمد نکند. البته در هر نوع مورد حادی، کلی روان شناس و روان پرداز به سرعت می روند سراغ تعریف آدم با جنبه و ظرفیت. در این مورد هم می گویند که فامیلت را خودت انتخاب نمی کنی برای همین تحمل کردن در این گونه موارد نشان از ظرفیت بالای آدم دارد. از دیگر کرامات شیخ ما برقراری صله های خارج از رحم است. یعنی کسی که جزو ارحام شما نیست و به یک بخش و یا گاهی اکثریت سرگشتگی شما پایان می دهد.تنها آب مقطر است که نوشیدنش آدم را از حالت طبیعی خارج می کند ولی سلام و احوال پرسی و صله های خارج از رحم می تواند آدمها را تیز، تازه و سرحال نگاه دارد. چیزی که در بسیاری- و نه همه ی - شاهکارهای ادبی نیز به وفور پیدایش می شود. گفتار تقطیر شده ای که قرار است شنونده و بیشتر از آن بیننده ی کلمات را خیره نماید. دیدن یک دوست به آیینه ای شبیه است که می تواند دقیق تر نشان بدهد. برای همین گاهی برنامه هی تلویزیونی به عنوان نماد سطحی گری و پر کردن سقف کاذب مطالبات مخاطبش، زشتی های گذر روزمره ی عمر را نشان می دهد. از دوست یابی زیاد گفته ایم. از دوست داری زیاد نوشته ایم ولی رخ آیینه ایمان چیز دیگری را نشان می دهد.
بعضی ادمها همیشه جایی برای قلاب انداختن دارند. اگر یک سوراخی توی یک یخی در قطب باشد و یا جایی مثل کبک در کانادا که راه به راه نان سنگگ پستی را میزنند تنگ دیزی و به دل تنگ مهاجرهای ایرانی تحویل میدهند. این ادمها اتفاقا آدمهای با احساسی هستند همه جا از احساسات سر در میآورند و بر احساس سوارند.
مثل آنهایی که روی موجهای خروشان دریا بازی راه انداختهاند. زندگی برایشان همیشه روش تکنولوژیک خودش را دارد. در زناشوییشان هم تکنولوژیک هستند. عالم غیب را هم تکنولوژیک رام میکنند. بازار احساسات را در همه جا میشناسند. قطره چکان دارند تا از ظرف احساسات اینقدر قطره قطره تحویل مخاطب بدهند تا عرضه و تقاضا همیشه غیر متعادل ولی متناسب باشند. از یک بیوهی معمولی یک شاهکار احساسی درست میکنند. یک دلقک بی ریشه را که از نقابهای بالماسکه استفاده میکند، تبدیل به بهترین بازیگر میکنند. مثل آینه تمام احساسهای آدمها را در خودشان ذخیره و در جایش بازیابی میکنند. فراست کافی دارند تا ناغافل از احساسات از دنیا نروند. ادب مثل پوست بر صورتشان نقش بسته است و نمک چون روزگار پر طاقت آفتاب تند صحراها بر صورتشان خواستنی و مشهود است. اندازهی همه چیز را دارند. به عهدهی خودشان است که کجا گاز بدهند و اپرای زنجه مویهی دسته جمعی بخوانند و کجا دم نزنند که انگار در تخته بند تنشان هیچ انسانی ساکن نیست و در این قفس هیچ مرغ احساسی بال بال نمیزند. مردهاند ولی زندهها را به بازی احساس میگیرند. بلدند وزن کامل یک ادم را تا 70 کیلوگرم از احساس پر کنند. طوری که لابه لایش حتی اکسیژنی هم برای نفس کشیدن باقی نگذارند. سرما که میشود آبله مرغان احساس میگیرند و سرایت میدهند. گرمایشان، دانه دانه بخار احساس است که از سنگها هم بیرون میزنند و ترکهای بزرگ درست میکنند. دستشان جادو میکند، فرصت احساس مثل یک تقویم نمایشگاهی دائمی کنار بستر خوابشان هست تا نرخ احساسات هر روز دستشان باشد. از هر آفتاب بی رمقی کانون درست میکنند و مشتاقان را میسوزانند. منبر سفری دارند که به طرفه العینی پهن میشود. روی هر موجود زندهای از ویروس گرفته تا بلندترین درختهای روی زمین سرمربی گری احساس هستند. 2 به علاوه 2 را طوری 4 میکنند که اگر ناراحتی 5 اش کنند. خداوند حفظشان کنند.