360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم
360 درجه

360 درجه

داستان کوتاه و رمان - جامعه شناسی -فلسفه -معرفی کتاب - نقد فیلم

استخدام کارمندی برای زمستان

استخدام شدن مثل سوار شدن به کشتی نوح، برای خیلی از آدمها بدیهی است. توی تابستان از زمستان حرف زدن هم عشق می خواهد، هم بدون هزینه ی زیادی آدم را خنک می کند. این روایت، روایت یک کارمند استخدام شده است.  

من یک کارمندم. کارمند یعنی کسی که خیر هر نوع ماجرای عجیب و غریبی را خورده‌است و قرار است توی جزیره‌ی آرامی زندگی کند. اگر توانست گاهی سراغ ماجراهایی برود. این ماجراها شاید خریدن زمین و ساخت وساز باشد. شاید هم 50-60 میلیونی را به بورس بازی گذراندن باشد و شاید هم اصلا دل باشد و ساز. ممکن است همه‌ی اینها باهم باشد. کارمند توی یک چیزهایی حواسش جمع است. توی روی مدیرش درنمی‌آید و حواسش به همه جور مزایایی هست. مدیریت کاملی برا مرخصی‌ها و تعطیلات دارد. ناهارش را تقریبا به موقع می‌خورد مگر اینکه واقعا همایش مهمی باشد و لازم باشد کار و زحمتش معلوم شود. در ضمن یک کارمند اگر با ارباب و رجوع سر و کار دارد هیچ وقت از خیر یک ارباب رجوع مایه‌دار و بانفوذ نمی‌گذرد مگر توی اندازه‌اش نباشد. من پدرم هم کارمند بود. زمانی که تنقلات کارمندی همان نان خشکیده‌ی توی میزهای فلزی اداره محسوب می‌شد و فقط صندلی مدیر یک جور صندلی راحتی و گردان توی اداره به حساب می‌آمد. مال دوره‌ای بود که هر اتاقی پر از فایل‌های فلزی، محل جمع‌آوری اسماء متبرکه، فرم 19  روی دیوار، خط ‌کشهای بلند چوبی که جذابترین کاربردش بریدن کاغذ بود، به حساب می‌آمد. اوایل فکر می کردم این خط کشها چیزی را اندازه می‌گیرند اما دیدم بیشترین کاربردشان خط کشیدن آن هم تقریبا بدون اندازه توی دفاتر روزنامه و دفاتر کل است. من قبل‌تر ها که کوچکتر بودم  و اجازه نداشتم بروم محل کار پدرم، همش فکر می‌کردم با خط کش می‌شود قد آدمها و همین‌‌طور رشد آنها را اندازه گرفت. بعدا وقتی فهمیدم آدم وقتی کارمند می‌شود هیچ وقت قدش بلند نمی‌شود کلی تخس شدم و بهم برخورد. 

 گاهی وقتها بهمان می‌گویند کارمند نفتی یعنی کسی که از پول نفت یعنی پول دولت حقوق می‌گیرد. ولی من اصلا خیالم نیست. یعنی هست ولی مهم نیست چاره چیست. به هر صورت اداره‌ی سوت و کور ما هم مهم نیست. یعنی یک جا که چند تاخانم و آقا دور هم دارند کار می‌کنند تا اموراتشان را بگذرانند. من و یکی دوتای دیگر آقا هستیم. این تاکید به جنس بنجلی مثل آقا که این روزها به هر کسی گفته می‌شود به خاطر این است که کلی راه مانده تا موضوع جنسیت از مد بیفتد. ما توی یک مرکز حمایتی از طرح‌های فنی در دل دولت مشغولیم. یعنی هر کدام داریم برای راه انداختن کار  مردم و ارزیابی هرآنچه که بهش ارزیابی طرح‌ها گفته می‌شود تلاش می‌کنیم. بعد نتیجه‌ی تلاش ما این نیست که مثلا آرد بشود و برود توی انباری تا ازش نان درست کنند، حاصل تلاش ما یک جور معرفی‌نامه‌ی بانکی است که هر کسی برگزیده شد می‌تواند از تسهیلات مالی بانک برخوردار شود. تقریبا سه طبقه‌ساختمان قدیمی را در نظر بگیرید که اتاقهای تو درتوی زیادی دارد. یکی از مشکلات اساسی امسال زمستان یخ زدن لوله‌ها بود. یک روز صبح آمدیم دیدیم کلا دولتی‌ها را تعطیل کرده بودند و توی راه خبر دار نشده بودیم چون دیگر رادیوی توی ماشین از مد افتاده است. اما روز بعد که دوباره آمدیم متوجه شدیم نگهبان‌های ساختمان مثل گربه‌های خیس دارند اینطرف و آن‌طرف می‌کنند.

- سلام رضا چی شده؟ 

- هیچی آقای مهندس. لوله‌های آب یخ زده داریم آب جوش می‌ریزیم روش. 

- چرا خیس شدی پس؟ 

- این مظفری اومد مسخره بازی دربیاره لوله‌ی بالای سرمونو باز کرد آبش ریخت روم. 

می‌روم توی اتاق نیمه تاریک و برق را می‌زنم. خانم سوهانی تازه با قر و قنبیل از اتاق بغلی می‌رسد. شاید فوبیای تنهایی دارد که هر وقت هم دیر بیایم سرکارش نیست. اتاق بین من و او تقسیم شده است. دختر جوان و ورزشکاری است که تحصیلات عالیه‌اش هم زیاد است تازه به هنرهای دیگر هم آراسته است. خیلی زبان بلد است. به گفته‌ی خودش آلمانی و فرانسه و انگلیسی و کمی ایتالیایی. همین دیروز از قول برادرش داشت می‌گفت مترجم چینی انگلیسی ماهی 5 میلیون تومان حقوق دارد توی چین. اینطوری شده که می‌خواهد این راه را هم برود و مزمزه کند. خودش می‌گفت وقتی با دوستش برای مصاحبه آمده بود، چند تا توریست اتریشی را توی تهران می‌گردانده و یک جور پشتیبانی فرهنگی می‌کرده‌است.



 می‌گفت: مدیر داشت با دوستم مصاحبه می‌کرد که تلفنم زنگ خورد. من هم شروع کردم باهاشان آلمانی صحبت کردن. این بود که دوستم را استخدام نکردند و خودم جذب شدم. این طور دوست‌هایی مخرب آدم هستند. به نظرم خیلی دنبال کمالات بود. حتی یک وقتی همین‌طوری می‌آمد و تعریف می‌کرد که سال پنجم دبستان فلان برنامه‌ی کامپیوتری را نوشته‌است. به همین راحتی یک‌جورهایی باهام رقابت می‌کرد. گرچه من اصلا هیچ حسی رقابتی در عمرم نداشتم یا حداقل آن موقع این‌قدر کارمند توسری‌خورده‌ای بودم که حسابم پیش خودم معلوم بود. آدم اگر پول داشته ‌باشد چرا باید کارمند باشد؟ ولی کم کم داستانش خیلی بیخ پیدا کرد. من هم مثل عادت همیشه چون به نظر غیر حرفه‌ای و اهل بگو بخند بودم یکی دو تا هوادار دائمی توی کیسه‌ام بود. مثلا یک روز که تمام تهران یخبندان و برف بود دوتاشان پیشنهاد  کردند برویم برف بازی کنیم. این خانم آن موقع نبود و بعد که متوجه شد کلی ناراحت شد که چرا نبود ولی بعدها تلافی‌اش را درآورد. آمده بودم خانه و یکی دوتا خانم روزنامه‌نگار داشتند توی تلویزیون درباره‌ی جمعیت و زاییئدن بحث می‌کردند و به قولی کولی بازی درمی‌آوردند. شبیه آموزش رد شدن از چراغ قرمز، داشتند هر جزئیات بی‌ربطی را می‌گفتند. اینقدر گفتن‌هاشان بیخ پیدا کرد که رسیدند به اندام زن‌ها که با زایمان خراب می‌شود. آدم به همین راحتی نمی‌تواند همچین حرفهایی را دارای ارزش خبری یا تحلیلی یا هر طور دیگر بنامد.


روایتهایی در اهمیت فوتبال و جام جهانی 2014

روایت اول- بی آزارترین راننده ای که نمی شناسید را دوست دارید هر روز صبح یا همین حوالی ظهر که دارید  می رسید شرکت، ببینید. کمی از جام جهانی میگوید و در همین حین بخشهای افتابگیر بزرگراه مدرس را رد می کند. بعد یکجایی نهاد معلمی اش را بیرون می ریزد: 

آقا این فوتبال هم  همون گلادیاتور بازیه ها.  

بعد شستص را از بالا جابجا می‌کند به پایین. 

: همین که طرف اون بالا نشسته می‌گه بکشیدش.  

تایید می‌کنم و او ادامه می‌دهد: شایدم این ماتادور می‌گن. همون گاو بازیه. حالا مدرنیزه شده می‌شه: فوتبال. 

بعد پیاده می‌شوم.

روایت دوم-  گفتگوها در طول روز ادامه دارند:

- شما چی می‌زنین؟ 

در حالی که با شروع خندیدنش چین‌های سوخته‌ی کنار چشمهایش جمع می‌شود می‌گوید: ماندولین. 

- ما هیچ سازی نمی‌زنیم. فوق فوقش تسبیح می‌زنیم. 

: ای بابا. ما خوبیم. یه کسایی هستن که همینطوری را به را  طفل 18 ساله میزنن. 

روایت سوم- یک روز صبح دوست ما که اتفاقا در خوابگاه دانشگاه مهمان ما بودند شروع کردند به حل مهمترین مساله‌ی ممکن در حول و حوش خود. ایشان با درایت تمام سوال زیر را از هم اتاقی‌ها می‌پرسیدند و به نوعی مکاشفه‌ای درباب نحوه‌ی لباس پوشیدن و حاضر شدن برادران برای رسیدن سر کلاسهای دانشگاه می‌فرمودند: 

شما وقتی شلوار می‌پوشید، می‌ندازید کدوم وری؟ 

روایت آخر- فوتبال و جام جهانی حالا ماتادوری باشد، از قومیتهای مختلف تشکیل یافته باشد، به طور کلی بی اهمیت باشد، می‌تواند برای عده‌ای پول ساز باشد که به راحتی بالا آمدن خورشید از افق، می‌توانند و انجام می‌دهند. خوشی مردم نیم روز است و باقیمانده‌اش منفعت سالیان است که کفاشیان‌ها برای آقازاده‌شان یک پورشه‌ی 2014  دیگر نیز تهیه فرمایند. 


شرایط خدمت نظام وظیفه

- شرایط مرایط ندارین؟ 

هر سه تای دیگر نگاهش می‌کنند. لباس نظامی برای آدم اعتماد به نفس و همچنین خستگی خاصی می‌آورد. آستینهایش سنگین است. برای همین هم حرکت دستهایش عادی نیست دوباره توضیح می‌دهد: پدر نظامی، پدر ...

هنوز دارد دنبال کلماتی می‌گردد که شبیه فحش   بتواند اضافه کند. وقتی آدم نظامی‌ می‌شود باید بتواند درجا بدون آنکه به دل بگیرد و عقده‌ای بشود، زیر لبی یا تو روی کسی به طور نامحسوس بهش فحش بدهد.  

سه تا جوان کشیده  که هنوز کار دارد تا آفتاب ببینند و بی‌خوابی سر پست را تجربه کنند تازه دستگیرشان می‌شود که منظورش چیست. خدمت آدم را تیز می‌کند. هنوز کار دارند.  یکی که از همه بچه‌تر به نظر می‌رسد زل زده به دهانش تا دقیق بداند چه بلایی قرار است سرشان بیاید. 

- تو چی خوندی؟ 

پسر  انگار توپ  سختی را توی بازی باید دفاع کند جواب می‌دهد: اول الاهیات بعدش کامپیوتر

- یعنی ارشد حساب می‌شی؟ 

- نه بابا  بعد می‌خندد و رو به جمع می‌گوید: خدا را بوک مارک کنید تا هدایت شوید. 

به لبهایش نگاه می‌کند. چقدر حسرت بر انگیز می‌تواند حرف بزند و دو سه نفر دیگر را بخنداند. تلفنش زنگ ‌می‌خورد. مهمترین برنامه‌ای که می‌شود گذاشت رفتن به پارک آب و آتش است. کاش این یکی آب هم داشت و فقط آتش نبود. پوزخندش باعث می‌شود سه تای دیگر که روی نیمکت روبرویی مترو نشسته‌اند دوباره نگاهش کنند و منتظر بمانند تا جرعه‌ی دیگری از تجربیات را در اختیارشان بگذارد. 


2- همین چند سال پیش بود که صبح زود و برحسب اتفاق می رفتم دانشگاه. اتفاق دیگری هم افتاد. پسر عموی گرامی را دیدم که داشت می رفت پادگان. با آن قد و قواره ی ریزه میزه شده بود ارشد آسایشگاه. سیگار می برد تو و با فرمانده شان می رفتند گردش. قدرت عارضه ای سخت فرار است. 

اختراع شیر سماور و اگزوز خاور برای داور بازی- مسی امیر داعش

شیر سماور مهمترین اختراع معاصر ایرانی است. این وسیله علاوه بر خنک کردن دل ملت ایران و عقده گشایی‌های وسیع در زمینه‌های ورزشی و دیگر زمینه‌های دیپلماتیک کاربردهای ناقص‌تری نیز دارد. اگر اختراع شیر سماور و متعلقات جانبی آن مال خود روس‌ها باشد، قطعا اگزوز خاور از شرق میانه سربرآورده است. ما ملت همیشه قهرمان دوست داریم برای احقاق حقوق خودمان به سبکهای بهروز وثوقی و همچنین روشهای خفت بار دیگری اقدام کنیم.  
فوتبال ما اسیر و زمین گیر رانت است. مردانی که این همه از پول ملت خورده‌اند و حالا نای برخواستن ندارند. مگر بابک زنجانی ها قهرمان ما نیستند؟ پس جای تعجب ندارد که بازی خوب، پول خوب و در نتیجه دعای یک ملت قهرمان همیشه همراهتان باد. 
مثال این قضیه را در جاهای دیگری از این مرز پر گهر نیز می‌توان یافت. مثلا تربیت المپیادی‌های مختلف در طول سالیان چقدر نشان‌دهنده‌ی سطح علمی دانشگاه‌های ماست؟ دانشگاهی المپیادی دارد و دانشگاه‌های دیگری توانسته‌اند بهترین شهر بازیهای منطقه‌ی خاور میانه را با امکانات کافی در اختیار توریسم دانشگاهی بگذارند. در جای دیگر صنایع فضایی، مهندسی ژنتیک و دیگر  پدیده‌های تکنولوژیکی که ویترین سیاسی ما شده‌اند. دریغ و درد که جنس ویترین فروشی نیست و این حرکت همواره و قهرمانانه بر روی لبه‌های تکنولوژی، علم و ورزش توانسته‌است بهترین روش دستچین مغزها را در اختیار  بزرگان دنیا قرار دهد. مهمتر از این حرفها این است که ما هنوز نمی‌توانیم یک ساختمان 6 واحدی را از لحاظ دفع و تحویل زباله به شهرداری، مدیریت کنیم ولی همواره غرور و هویت و پر گهر بودن خودمان را جلوتر از خودمان در میهمانی‌ها راه می‌دهیم.  

پ.ن: 
ایرانی قهرمان باز هم توانست خودی نشان بدهد. ایرانیان یک شبه صفحه ای علیه داور آرژانتینی تدارک دیدند، و صفحه ی فیس بوک داور بازی را با دستاوردها و اختراعات شیرسماوری و اگزوز خاوری خود مغشوش کردند. لئونل مسی، این بازیکن مودب و متین، را - امیر داعش- نامیدند.  و باز هم ستایش های این چنینی خود را علیه دشمن خارجی ادامه خواهند داد. 

به نظر می رسد قسمت زیادی از اروپایی ها در سالهای 20 و 39 نیز گرفتار چنین تحقیرهایی بوده اند. خودشان را باهوش می دانستند ولی نبودند و هزاران گرفتاری دیگر که روشنفکرهایشان با صریح ترین لهجه ها به نفی این اخلاق پرداختند. مثلا آثار اوژن یونسکو را نگاه کنید. امیدوارم سالها بعد از این ما هم از این مسیر سنگلاخ فرهنگی عبور کنیم. 

مهراب قاسم خانی و نهضت شلوارک - هنرمندان در جام جهانی فوتبال برزیل

آیا نهضت شلوارک ادامه ی راه نهضت کوله پشتی است که  ولگردهای دار و دسته دارما به سرکردگی جک کرواک راه انداخته اند است؟ 

جنجال سفر هنرمندان به برزیل 

شلوارک برایم شاید یکی از مهمترین دلیل‌های مهاجرت از ایران باشد. به همین دلیل هم تا به حال مهاجرت نکرده‌ام

اما این روزها به نظر می‌رسد پوشیدن شلوارک توسط هنرمند نامدار، پیمان قاسم خانی که در هیاتی به سرپرستی جواد هاشمی- شهید زنده‌ی سینمای ایران- و به نظر با هزینه‌ی شخصی ایشان رفته است سفر تا پشت و پناه تیم فوتبال ایران باشد، بیش از حد داغ شده و مانند این های و هوی ما وقتی توی تونل‌های جاده چالوس سفر می‌کنیم و ممکن است از سر خستگی داد بزنیم، بازتاب پیدا کرده است. اما اعتراض عده‌ای که بیت المال و سفر و شلوارک وچراهایی بی پایان که سیم خارداری اساسی دور و بر شلوارک طرف درست کرده است بی پاسخ نماند و ایشان بر همان منوال اروتیک شفاهی و پاورقی‌اش باز هم به عنوان یک هنرمند خوش درخشید.  اما تصور  بنده وقتی عکس را می‌بینم چیست:  

وقتی شریفی نیا دارد از یک خانم خوشگل گذران که احیانا جزو کاروان فرهنگی- ضد ورزشی (ابعاد شخصی ولید بن عقبه را در نظر بگیرید) می‌باشد، عکس می‌گیرد می‌خواهد نشان بدهد – ما می‌توانیم- همان زن باره‌ای که به نظر می‌رسیم باشیم و اصلا همچین افه‌ای خیلی هم حق و تریپش هم کاملا آرتیستیک است. 

وقتی سید جواد هاشمی دارد با عده‌ای آدم معمولی و هنرمند، یعنی آدمهای نرمالی که به شغل شریف هنر ورزی در انواع  گریپ فروت نویس، گیشه بازیگر و نوستال خوان مشغول هستند، اسپانسر شیپ می‌دهد،  معنی واقعی‌اش خوردن عسل و خربزه‌ای است که تا به حال ما فکر می‌کردیم اشکال دارد بعد یاد کلیپهای مختلط مایکل جسکون از کودکان جهان افتادیم و یادمان آمد اشکالش روز اول مشخص نمی‌شود. واقعا من به شخصه این همه هنرمند در یک قاب ندیده بودم. اما مهمترین بخش ماجرا اطلاع رسانی، عکس رسانی، پژمان رسانی و دیده بوسی با مخاطب است. کودک فعالی را تصور کنید که می‌رود توی کوچه و اینقدر خوش برخورد و شیطان به نظر می‌رسد که تقریبا با هر کسی برخورد می‌کند می‌پرسد: با من بازی می‌کنی؟ آخرش هپاتیک شلوارکی خواهد گرفت. 

 مخاطب  این جور اداهای محو شونده – از برکات جام جهانی تکنولوژیک- در نهایت می‌شنود: ما سفر شخصی خودمان را داریم که در این ساک: حریم شخصی، هنرمند شخصی، بچه محل تیز و در عین حال ایشا الله بز بود شخصی و بد حجاب شخصی را همراه داریم.  زیبایی ماجرای تناقض‌ها آنجاست که ما سالهاست تنها ملتی در دنیا هستیم که بد حجاب داریم. یعنی در تمام 7 میلیارد جمعیت دنیا موضوع حجاب یا وجود دارد یا وجود ندارد ولی ما به شکلی کاملا شخصی، بد حجاب هستیم. بد حجابی ویژه‌ی خانومهای محترم نیست. دم خروس ممکن است یک بار از هتل هنرمندان، بیرون بزند. بیاید برود از هنرمندهای مشترک دوره‌ی روحانی – احمدی نژاد مانند ولید بن عقبه عبور نماید. 

اما جدی‌ترین بخش ماجرا، زمانی‌است که آدم بخواهد هم از اسم هنرمند استفاده کند و هم بخواهد شخصا رفته باشد. یک جور بی اعتنایی هنری به دنیا و مافیها که حالا دستشان درد نکند خبر مارا هم دارند و شاید از طرح شلوارک یا مدل گوشی ما خوششان بیاید. اگر آمد که ما همیشه مخلص مردم خوبمون هستیم و اگر نیامد هم که این یک مساله‌ی شخصی است و زیاد هم دخالت کردید شاید همین را هم نپوشیدیم. 


حاشا و کلا که این نوع برداشت و برخورد با مخاطب که اصلی ترین دغدغه ی این یادداشت است، به صورت مسری از بسیاری چهره های معروف تر که چند فلاش بیشتر توی صورتشان خورده است، به این پایین دست سرایت پیدا کرده و خدا بخواهد بر طرف خواهد شد. عجله کردن و تقیلد حرکتهای سیاسی که در آمریکای 1930 شاید سراغی از آن ببینیم، منجر به نهضت های عجولانه ای مانند نهضت شلوارک خواهد شد. 

عکس فوتبالی روحانی و جوک بی مزه

یک لطیفه‌ی بی مزه که معلم زبان باید در کلاس رسمی مدرسه تعریف کند: دختری از پدرش می‌پرسد؟ do you like tea 

 پدر سرش را از روزنامه که در آن روزگار یک بخشی از رجولیت به نظر می‌رسید، بر می‌دارد و به دختر می‌گوید: no,I like after T   که می‌شود حرف u   و خلاصه اینطوری با رعایت تمام شئون معلم مربوطه موفق می‌شود خودش را به خیل ُsitting down comedian  حاضر در مدرسه‌های سراسر دنیا متصل نماید.  

رییس جمهور محترم هم می‌رود و مثل اوباما و بوش عکس خود را در حال تماشای فوتبال در خانه و با لباس استاندارد و راحت تابستانی و حتی نزدیک به ورزشی منتشر می‌کند. یک عکس دیگر از اوباما هم هست که دارد چیز می‌خواند و جلوی رویش یک میز ساده به همراه فقط سیب و خیار می‌بینیم که سمبل شناس‌های احتمالی می‌توانند آنرا احتمالا به علایق توده‌وار اوباما برای مردم آمریکا مربوط کنند. اوباما البته فعال‌تر است. شاید جشنهای آنها مثل هالوین فانتزی‌تر از جشنهای سنتی ما باشند. در جشنهای سنتی ما یک روحانی باید پوشش و شانیت مناسب روحانیت را داشته باشد که دارد.حیف. 


نزدیکی فاصله ها یک جور نزدیکی سر جلسه ی امتحان است. اگر شما نزدیک به یک شاگرد اتفاقا حقوق دان و زرنگ مثل اوباما نشسته باشید و خودتان هم به شدت حقوق دان باشید، امکان دارد تحت تاثیر پاسخهای خوش خط و واضح او قرار بگیرید و گاهی جوابهای شما هم خیلی سریعتر و بهتر به جوابهای او نزدیک باشد. رییس جمهور در ایران دیگر لازم نیست آنقدرها وقت خودش را برای بازدید از صنایع دستی و یافته های اخیر عشایر اختصاص بدهد. 

به هر حال توی این نوع رابطه ها چند جور گله و شکایت اساسی هست که تا روزگار هست قابل بر طرف شدن سریع نخواهد بود: 
اول - هم نامهربونه 
دوم- هم با این و اونه 
و مواردی از قبیل: هم دو رو و دو رنگه، هم دلش یه سنگه و مهمتر از همه اینکه آفت جونه !
ترجمه اون وری:
i was born  a lawyer 
turn me loose 

چرا وبلاگ نویسی در مهاجرت جذاب است؟

چرا وبلاگ نویس ها و یا به طور متفاوت تری نویسنده های ما، آنها که بیشتر آماتور هستند تا حرفه ای به همان معنی اصلی اش که از نوشتن پول نمی سازند، اینقدر جذابیت بالایی دارند؟ 

شاید برای خودم این حرفها اینطوری ردیف بشود: 

1- وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی وقتی به شکل روزمره نویسی، خاطره نویسی و ممو آر (زندگی نگاری)  به ذات خویش جذاب است. چیزی مثل سایه ی آدم است که اگر همراهت بیاید همش دوست داری نگاهش کنی ولی دلیلش را نمی دانی. نه ازش بیزاری و نه شیفته اش هستی ولی اگر نباشد. اگر یک روز بویی ازش نشنوی به نبودنش شک نمی کنی. به حواست شک می کنی که شاید دچار اختلال شده است.  

 

2- به نظر اینکه آدم بعد از مهاجرت چه به سرش می آید  برای همه مهم باشد. مخصوصا وقتی سری به وبلاگ ها و یا ستونهای نوشته شده توسط نویسنده-بازیگر-تئاتر-نقاش- گوینده خبر- عکس های هنرمند ایرانی در داخل می روی و جز اینکه همان بوی الرحمانی که تلویزیون می شنوی را دوباره بشنوی، خبری نیست. 

3- محمود حسینی زاد می گفت: ادبیات ما در قرن 19 ام به سر می برد.  من همین رنگ و بو را در سلیقه ی خیلی از دوستان وبلاگ داخلی می بینم. 


این سه دلیل محکمه پسند کافی نیست تا ایرانی، همیشه جنس ایرانی مقیم خارج مصرف کند؟ 

دلیل های دیگری هم برای وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی و در بدری های اینطوری وجود دارد. مثلا یکی از مهم ترین هایش همین فرار از استاتوس و جملات قصار و فیض و فضل و فضولی است. آخیش که اینجا می شود از شر مهمانی بزرگ شبکه های اجتماعی راحت بود.  به علاوه خیلی راحت تر ها می روند قید هر چیزی را می زنند و سه ریال آمریکایی تماشا می کنند. خداقوت زیرا که این، تنها چیز ریالی است که با ارزش محسوب می شود. 


روانشناسی رنگ - روان شناسی رنگ یعنی مطالعه تاثیر رنگ بر رفتار و روحیات انسان و یا تاثیر روحیه فرد بر سلیقه او. با تست روانشناسی رنگ، فرد می تواند وضعیت روحی و ضمیر ناخودآگاه خویش بهتر را بشناسد. این تست پویا می باشد و با توجه به تغییر حالات درونی و تغییر سلیقه فرد نتایج متفاوتی دارد.

تست روانشناسی رنگ ها با انتخاب ۸ رنگ به ترتیب الویت انجام می گیرد. رنگ های مورد علاقه خود را به ترتیب انتخاب کنید. پس از انتخاب اول، انتخاب دوم را می توانید با الویت دیگر انجام دهید

http://taroot.ir/colors/

ادبیات داستانی نشر الکترونیک و کاغذی: معرفی کتاب

ادبیات داستانی به نظرم یتیم ترین هنرهاست. زمانی و همین حالا هم بحث ناراحت کننده ای در پیش است که چرا انتشار کتاب کاغذی اینقدر کم و رقت انگیز است. تیراژ کتاب در سال 57  واقعا در حدود 10000 و 5000 بود. آیا جمعیت کمتر شده است؟ با سواد ها کم شده اند؟ یا شاید پاسخ نجف دریابندری خالی از طنز نباشد: کتاب خوان ها مردند. حیف از این انتشار با تیراژ پایین و  همه متکلم ای که قرار است   اگر روزی کمیتش به کیفیت تبدیل شود، نشانه هایی هم داشته باشد. 

اما وضعیت نا مناسب و بغض آور برای نویسنده ها، فقط پایین بودن تیراژ کاغذی کتاب نیست. سری به سایتهای ادبی بزنید. سایتهای شخصی و مجله های ادبی که بر روی اینترنت منتشر می شوند با اینکه اغلب رایگان هستند و کیفیت به نسبت خوبی را همراه تلاش فراوان صاحبان آنها دارند، اما باز هم جماعت را جذب نکرده اند. به عنوان نمونه رتبه ی یکی از سایتهای معروف ادبی را توی آلکسا نگاه می کنم. عجیب است. شاید در حد یکی از وبلاگهای شخصی مثل همین روزمره هایی که ما می نویسیم و حتی پایین تر باشد. یکی از این سایتها با کلمه ی کلیدی - نیم فاصله در ورد- بیشتر از ادبیات و داستان و داستان کوتاه و موارد مرتبط با محتوای سایت، نزد کاربران پیدا می شود. اینطوری تلاش حداقل دو ساله ی این نوع از سایتها که لازم نیست عناوین آنها را منتشر کنم و بر روی زخم این عزیزان نمک بپاشم، از سوی علاقه مندان نادیده گرفته می شود. سایت های ادبی بسیاری از  چهره ها چه به صورت وبلاگ و چه به صورت سایتی مستقل نیز از این وضعیت برخوردار است. خواننده ی حرفه ای در خیلی از موارد به دلیل نداشتن منبع مناسبی برای در اختیار داشتن سلیقه های متنوع و بسیاری حرفهای منصفانه، هنوز نمی تواند عناوین کتاب را با سلیقه هایی مستقل از زد و بندهای نشر و غیره، به دست بیاورد. معرفی کتاب در اغلب این سایتها طوری نیست که خواننده بتواند خارج از دایره ی خاصی از کتاب - پارتی گرها، واقعا  ادبیات با آن معنی که در کشورهای دیگر، دریافت می شود را بفهمند. از وضعیت رشته های دانشگاهی، استادهای ادبیات و  وظیفه ای که به گردن دارند به همین سادگی گذشته ایم چون اساسا پستوی خنک کتابخانه بهتر از گفتمان حول و حوش  آثار داستانی مهم و موثر در ارتقاء زندگی خواننده هاست. در چنین رویکردی است که رمق کافی برای ایجاد جریان معرفی کتاب به شکل غیر دولتی و آن چیزی که در تلویزیون به صورت فرمایشی در حال اتفاق است، را ندارد. در چنین بیابانی باید چه کار کرد و از مشکی چند قطره ای آب نوشید تا وضعیت معرفی کتاب که اولین رسالت سایتهای ادبی به عنوان بخشی از ماموریت ترویج ادبیات ناب و نجات بخش است بر عهده ی کیست؟  بارها درباره ی خرید کتاب از سوی ارشاد صحبت شده است. جایزه های ادبی در جریان است. ولی  عملا 100 نفر از جان گذشته در این زمینه فقط توانسته اند دلواپسی های شخصی خود را مطرح نمایند ولی بازهم از سوی مخاطب عام، مخاطب درحال توسعه و علاقه مند به حرفه ای شدن، مورد استقبال قرار نگرفته است. ای کاش رسالت به این مهمی با تلاش بیشتری از سوی تمام آدمهای درگیر در ادبیات به  مهمترین ماموریت ها و پرهیز از حاشیه های فرساینده تعلق می گرفت. ای کاش سایتهای ادبی - در خیلی از موارد- از در هم ریختگی به دور بودند و بخشهای مهمی مانند ادبیات عامه پسند، پاورقی و غیره را نیز به منظور آشنا کردن مخاطب و در دست گرفتن نبض واقعی ترویج  ادبیات داستانی در بین مردم به عنوان یک هنر واقعی و حیاتی، لحاظ می نمودند. 

هاینریش بل مجموعه داستان کوتاه آدمهای ناباب

هاینریش بل نویسنده آلمانی را که روایتهای او  به دوره ی بعد از جنگ جهانی دوم، می شناسید. سبک روایی او در داستان پردازی، طنزی دائمی و زیبا دارد که مختص خود اوست. مثلا نویسنده های ایتالیایی مانند موراویا  تفاوتهای اساسی با او دارند. اما نکته ی مهم نوشتن به سبک هانریش بل، همان طنز خفیفی است که در بسیاری از نوشته های او به چشم می خورد. طنزی که بر خلاف نویسنده هایی مانند رومن گاری، سلین و هر آنچه در 18 سالگی علیه دنیا خوانده اید و یا شاید نوشتید، زیاد اهل غر غر کردن نیست. 

  اهل تیره بافی هم نیست و به عنوان نویسنده ای استاندارد، بسیار نزدیک به سلیقه های معاصر نوشتن است. هانریش بل در مجموعه داستان کوتاه آدمهای ناباب که توسط شهلا حمزاوی ترجمه شده، سعی کرده انواع پایه و کلاسیک و البته در چهار چوب و سیاق خودش را رعایت کند. هانریش بل نویسنده ای حداکثر گرا و یا مانند خیلی از نویسنده هایی که اسم بردم، کمال گرا نیست. قطعا شما روزهای خسته کننده ای از خواندن بسیاری آثار بزرگ داشته اید و شاید هم همیشه دنبال خواندن بعضی قصه های کوچک و دلچسب بدون تلخی های زیاد بوده اید. قلم این نویسنده ی آلمانی در این کتاب، تند و مهلک نیست. به شما اطمینان می دهم با خواندن از آثار داستان کوتاه این نویسنده، تلخی رایج در مثلا ادبیات آمریکای لاتین- بورخس و فوئنتس و ... - را تجربه نمی کنید. در داستانهای هاینریش بل، فلاکت، طعم ماء الشعیر - از این بهنوش های 16 هزار تومانی و به قول سوپر مارکتی ها مخصوص بالای شهر، را دارد که تلخی دلپذیری خواهد داشت. 

به علاوه این مجموعه به نظر، کلی داستان وبلاگی دارد که قطعا این روزها نمونه های ایرانی اش را زیاد خواهید خواند. پناه بر خدا که این حرف تخفیف این نویسنده و یا افزایش توقعات از داستانهای وبلاگی که گاها پیشانی حمله ی مسابقه های بزرگ ادبی کشور هستند، نخواهد بود. اگر در زمینه ی خواندن داستان کوتاه  نوسفر هستید حتما از یکی از مجموعه های داستان کوتاه هاینریش بل، به عنوان نمونه ای خوب و کلاسیک شروع کنید. ما را هم در جریان بگذارید. 

فیلم آرامش در حضور دیگران ناصر تقوایی غلامحسین ساعدی

بحث این روزها شادی و غمگین بودن مردم ایران است. فیلم آرامش در حضور دیگران به نظر خیلی غمگین می‌رسد ولی واقعا رد پای قلم جادویی غلامحسین ساعدی برای تکرار تاریخی روزمرگی ما در همه جای فیلم وجود دارد. یک جراح ادبیات که بلد است تا کجا را بشکافد و بگذارد زخم آدم هوا بخود و بعد بدوزد و بیاورد سر جای اولش. این طور قصه‌هاست که نویسنده، زیرکانه، همه را به خیال اینکه قصه‌ی خودشان را دارد می‌گوید می‌کشاند پای کار. کار که می‌گویم در حقیقت فیلم آرامش در حضور دیگران ناصر تقوایی است. فضا بر خلاف دهه‌ی شصت در ایران، آنقدر مربوط به همان سال 50-51 شمسی است که اصلا به نظر لوس و سانتی مانتال نمی‌رسد. 
فیلم آرامش در حضور دیگران داستان یک سرهنگ بازنشسته و زن مرده است که  مدتی شهرستان زندگی کرده، زن گرفته و چاره‌اش نشده است تا اینکه در این برش خاص که تماشاچی دارد مشاهده می‌کند، با دخترها و سبک و سیاقشان و سناریوهای مختلف زندگی آدمهای دیگر آشنا می‌شویم. در برشی دیگر غلامحسین ساعدی توانسته است با چرخش درست روایت، خانه‌ی امراض آدمهای مشابه جناب سرهنگ فیلم را بهتر و پرتعداد تر ببینیم. یکی از دخترهای جناب سرهنگ، زنش، یکی از مهمان‌ها که اتفاقا مانند خود غلامحسین ساعدی، پزشکی سرگشته است که درباره‌ی معنی زندگی، بدون لفاظی و شلوغ بازی‌های روشنفکری تامل می‌کند. یکی از برجستگیهای فیلم آرامش در حضور دیگران همانا آزادی غبطه بر انگیز فیلم در پردازش درخشان قصه است. آرامشی که این روزها به دلیل تعدد حضور دیگران در سینما و ادبیات ایران، به خطر جدی افتاده است. 
آرامش در حضور دیگران، مثل خیلی از فیلمهای ایرانی دیگر، با صدای سرد و عمیق دوبلور مربوطه شکل گرفته است. شبی وسط مهمانی این دنیا لازم داریم تا سرمای شنا کردن در آب تیره ی کنار اسکله را نیز تجربه کنیم. 
اما آرامش در حضور دیگران، به درستی می‌تواند نشان دهد که تناقض بزرگ آرامش و حضور دیگران تناقضی این دنیایی است و آن که از این قاعده تخطی نماید، سر از خلوت گاه‌های روانی در خواهد آورد. آرامش در حضور دیگران به تجربه‌ی  شخصی نگارنده، به جهت ویژگیهای بومی آن، تاثیرات عمیقی بر نگاه‌تان نسبت به خلوت یا حضور دیگران خواهد گذاشت. امتحان نمایید. 

پ.ن: باز هم عده ای هستند که ناصر تقوایی را کمونیست و فیلان می دانند. طرف حرف که می زد هی می گفت نصف رفقام هنرمند هستند و چنین و چنان و روزی کمتر از ده تا آقای محترم بهش تلفن نمی زدند. روزی هم چند تا از متنهای عاشقانه ی وایبری به زور هم شده می خواند، بعد یک روز خیلی جدی برگشت گفت: آقای محترم چرا این فیلم آرامش در حضور دیگران رو بهم دادی؟  منظورت چی بود؟ 
و او خیلی عصبانی بود که دارم تورش می زنم چون این فیلم صحنه دار است. لابد دار قالی وجود ایشان را که بر پا می کرده اند از فیلم تایتانیک مدد گرفتند که صحنه دار بودنش قابل تامل و تحمل بوده است و الا همه ی هنرمندان منحرف و مزخرف تشریف دارند. 

طوفان گرد و غبار در تهران

طوفان تهران برای هر روزش باید اسم داشته باشد. باید از  ظرفیتهای موجود در طوفان تهران برای شادی حلال استفاده نمود. در کشورهای پیشرفته طوفان را با یک اسم زنانه‌ی مناسب- مثل کاترینا- نام گذاری می‌کنند تا مردم به یاد شور و شوق به وجود آمده قبل از تعطیلات بیفتند.   

 به خاطر همین دلیل ما امروز بعد از ظهر توی شرکت منتظریم. تنها جایی که دیروز حسابی تمیز و روشن شده بود تکه ای از کوه های دور از تهران بود که لابلای کوه سبز شده بود و به وضوح آدم را دعوت می کرد برود آنجا گردش کند. می روم پشت پنجره و کوه های دور دست شمال تهران را نگاه می کنم. یعنی امروز طوفان می شود؟ ستاد مدیریت بحران اعلام کرده بود که این یک حادثه ی معمولی بود که هواشناسی باید اطلاع رسانی می کرد. مدیریت بحران لابد خودش گرفتن مچ هواشناسی در روزهای طوفانی است. خانه ی روبرویی برایش مهم نیست که درختهای بلند حیاط ممکن است بشکند و بیفتد روی ساختمانش. کاری هم نمی تواند بکند. طوفانها وقتی اسم ندارند برای یک ساعت جذاب هستند. مثل یوزپلنگی که برای یک لحظه توی یک تلویزیون با کیفیت دارد می دود و بعد از آن که از فروشگاه تلویزیونی عبور کردید، هیچ اسمی برای یوزپلنگ به خاطر نخواهید آورد. طوفان امروز باید چطوری صدا شود؟ طوفان قبل از ارتحالیدی؟ طوفان روز آخر هفته ی  کاری دوم خرداد؟ طوفان 96 کیلومتر بر ساعت با اطلاع رسانی؟ طوفان خاک بر سری از قم؟ طوفان اطلاع رسانی شده هیچ درد ندارد. برای خیلی از حوادث طبیعی کلی خاصیت مفید و کاربردی، تحقیق و پژوهش شده است. مثلا جایی که زلزله می آید خاکش حاصل خیز تر خواهد شد. اما طوفان چه؟ آیا طوفان باعث می شود آدمی روزهای نداشته اش را بهتر هضم کند؟  مثلا هوایی را به شدت از گوشه ی ذهنت به گوشه ای دیگر ببرد تا دوباره مثل یک آدم معمولی به روزگارت ادامه بدهی؟ مثل یک چاپار  که خودش هم نمی داند چی توی نامه است، نامه را از اولین روز هفته به آخرین روز هفته برسانی؟ 

نمونه های شادی حلال در مطبوعات: 

- تیتر : طوفان در شعر شاملو 

- کامنت: من یک لیف پیدا کردم که یک گردالی آبی وسطش داره ...


تابستان امسال، سیفون را نکشید

کشیدن سیفون بازه ای از امکانات مفید برای آدمها را بر قرار می کند که به درد تخلیه ی روانی ایران نشینان نیز خواهد خورد. مرور خبرهای تابستانی همه اش حکایت از روزگار خوشحال و خوشنودی دارد  که حیف است آن را برای نسلهای بعدی خاطره نکنیم. 

حمید رسایی - یک آخوند - از طرف بخش سلامت محل در یک بخشی از دولت، راهی مسابقات جام جهانی فوتبال می شود. چطور کراهت سفر یک روحانی به کشوری که در شرایط عادی و طبیعی بخش زیادی از آدمها topless در حال تردد هستند، توجیه عقلایی دارد و چه سپری از تقوا، می تواند از آن محافظت نماید؟ به هر حال ایشان گوشه ای از لحاف ملا را در سفر به دوش خواهد کشید.   

امروز بازار دارایی فکری در فرابورس ایران راه اندازی شد. در کشوری که شما کپی رایت نداری و هر پسرخاله ای را گیر آوردی باید بتواند از مالکیت فکری ات دفاع کند، چطور می شود ایده ها را خرید و فروش کرد. فقط یک دلیل برای این کارها وجود دارد: توپ در کردن برای داخل کشور که ما چقدر مردمان خفنی داریم.

لو رفتن عکس یک هنر پیشه هم خبری است مثل هزار خبر روزانه ی دیگر که چنگی به دل نمی زند. طرف هم ممنوع التصویر می شود و هم تبرئه می شود و به طور همزمان این ادعایش ثابت می شود که تمام این عکس ها فوتوشاپ هستند. بعد تاریخ به گذشته بر می گردد و هدیه تهرانی هم مبرا می شود. شاید خبر روز بعد قسم خوردن به عصمت هدیه تهرانی باشد. 

بهترین روش ثبت وقایع خالکوبی نیست. یعنی اگر اهل خاطره و ثبت آن هستید با این عشقهای کوتاه و تحمل های طولانی خود بسازید و سایز عاشقیت خود را تغییر ندهید تا دچار مشکلات پوستی - جوهری نشوید. 

بعد از ممنوعیت نوشابه در ادارات دولتی و نیاز به تغییر کاربری نوشابه به ماده ی سفید کننده ی دستشویی، حالا شاید نوبت آن باشد که به جهت کمبود آب در تمامی ایران، دولت گرامی حسن روحانی، حالا که اهل سفر استانی نیست و با همین متروی درون شهری سفر می کند، قانون ممنوعیت کشیدن سیفون در کلیه ی ادارات دولتی و نهادها و سازمانهای وابسته به اجرا در بیاید. 

چند وقتی است کشیدن سیفون به روی دولت احمدی نژاد از طریق یاران و به عبارت مستقیم تر، وزرای سابق، باب شده است. به همین    جهت تا آنجا که می توانید به خاطر بیاورید و اگر وزیر بوده اید، معزول و مفلوک شعارهای ریاست جمهوری سابق بوده اید و یا به طوری احساس به خاطر آوردن و اعتراف کردن در حفره های میانی شکم تان شما را اذیت نموده است، بنشینید و برای یک روزنامه یا سایتی انتقاد بنویسسید


ارتباط با جنس مخالف - 1

ارتباط با جنس مخالف یا به قول بهتر آن جنس مقابل یا عبارات دیگری که بنده نمی دانم نیازمند آموزش است. بارها دیده ام هم پسرها و هم دخترهای گرامی که به دلیل نداشتن مرجع کافی برای این آموزشها، با رفتارهای بدوی و آزاردهنده ی خود، طرف مقابل را بسیار آزرده اند و دیدگاه او را نسبت به جنس مقابل مخدوش کرده اند.  ارتباط با جنس مخالف اگر رعایت مسایل کلیدی را به همراه داشته باشد، تعالی بخش و درمان کننده خواهد بود. 

زنها چه مشخصه هایی از مردها را دوست دارند؟

واقعا نمی توان همه ی زنها را مثل همه ی مردها در یک دسته قرار داد ولی نکته های زیر شاید فقط یک چهار چوب ابتدایی برای این نوع از دسته بندی برای دوست داشتنی ها باشد:  

1-  آدمهای رمانتیک

رمانتیک بودن به معنی صداقت داشتن و بیان کردن احساسات است. طوری که اگر در رمانتیک بودن خود تقلید و ریا کاری را سرلوحه قرار دهید به شدت دروغ گو و از همان ابتدای رابطه شکست خورده هستید. صداقت، برند بسیار با نفوذ و غالبی را برای شخص شما خواهد ساخت. پس وجوه مردانه ی خود را به همراه رمانتیک بودن حفظ کنید. به این سخن قدیمی نیز استناد کنید : مشک آن است که خود ببوید. به همین دلیل اصرار نداشته باشید جنس مقابل شما بلافاصله و به وفور رمانتیک بودن شما را دریابد. 

2- آدمهای با اعتماد به نفس: 

اعتماد به نفس یا self confidence زیر ساختی از نوع عزت نفس یا self steam دارد. عزت نفس به معنی ارزشمند دانستن خود و در عین حال دیگران است. دیگرانی که در محدوده ی شناخت شما انسان هستند و مزایا و معایب خود را دارند. برای داشتن اعتماد به نفس حد و حدود قایل باشید. زمانی که در داشتن اعتماد به نفس افراط کنید به نظر طرف مقابل آدمی خودخواه، افراطی و فرصت طلب می رسید که نخواهد توانست رابطه ای بلند مدت را حفظ نماید. 

3- آدمهای هنرمند: 

این مورد تقریبا مانند مورد اول است ولی تفاوتهایی نیز با آن دارد. زمانی که از این برچسب استفاده می کنید یعنی بخشی از زندگی خود را به یک جور فعالیت هنری اختصاص داده اید. اما به خاطر داشته باشید که هنرمند بودن به معنی داشتن درگیری معنایی با هنر با همان عنوان کلیشه ای ضد کلیشه ها رفتار کردن، نوعی از روش زندگی است که بسیاری از زنها در قدم اول می پسندند. ولی برای ادامه ی رابطه  ممکن است دچار مشکلات شناختی شوند و رویگردان بشوند. به همین دلیل اگر هنرمند هستید لابد تا به حال دریافته اید که وارد شدن جنس مخالف به خلوت شما، بسیار با احتیاط و شکننده خواهد بود. 

4- خارجی ها: 

اگر خارجی نیستید غصه ی این مورد را نخورید. ناشناخته بودن برای زنها به طور کلی جذاب است. اگر شهرستانی هستید شایدموفق شدید با لهجه ی خاص و شیرین خود آنها را برای قدم اول جذب کنید. 

5- آدمهای آزاد و رها: 

به نظر می رسد زنها در نگاه اول جذب آدمهای آزاد و رها می شوند. آزادی و رهایی معانی بسیار پیچیده و وسیعی دارد. کسی که کار دلخواه خود را هر چند کم در آمد و عجیب و غریب انجام می دهد می تواند آدمی جذاب یا خود خواه و حتی غیر منطقی باشد. اما مهمتر از حس رهایی و آزادی، وجود این معنی به شکل واقعی تر آن در زندگی است. به زندگی هنرمندها نگاه کنید. بهتر از بنده می دانید که خیلی از آنها اگر هنرمند نبودند، وضعیت اقتصادی بهتری را تجربه می کردند.

6- آدمهای زیرک و بامزه : 

داشتن هوش اجتماعی و تلخ نبودن یکی از خواسته های اغلب زنهاست. البته یک اقلیتی دقیقا بر عکس این مورد و خاص بودن فرد را مد نظر قرار می دهند ولی به طور کلی آدمهای زیرک و با مزه می توانند تاثیر مثبتی برای ملاقاتهای با جنس مخالف بگذارند. مانند همه ی  مواردی که تا به حال مطرح کردیم، افراط کردن در بامزگی  می تواند آدم را به وادی دروغ و لذت نبردن از رابطه با جنس مخالف ببرد. 

7- آدمهای با ملاحظه و همدل: مردها 

این مورد و این دسته از آدمها دسته ی پیشانی سفیدی از مردها هستند که زنها حا ضرند تمام ضعفهای دیگر آنها را به همین یکی بدهند. همدلی یعنی داشتن بیشتری آرامش در وضعیتی که  هر دوی طرفها از قوتها، ضعفها، علاقه مندیها و حساسیت و گریزهای طرف مقابلشان مطلعند و وضعیتی بهینه را بر می گزینند. 



سهمیه بندی اینترنت در قالیبافی : سازمان محوری

سهمیه بندی اینترنت و به طور عام سهمیه بندی یکی از کروموزوم های مرتبط با گونه های جهش یافته از نوع آدمیزاد است. سهمیه بندی مهم و مطلوب در شرکتهای آی تی که می بایستی مصرف کننده ی عمده ی پهنای باند اینترنت باشند، یکی از دستاوردهای کلان مدیران آی تی است. بدیهی است کسی پهنای باند کافی نداشته باشد، ترجیح می دهد با استفاده از قطره های در دسترس و یا روشهای تقطیر و غیره کمی از پهنای باند لازم برای امورات خود را تامین نماید. ارباب قالیبافخانه  برای اینکه قالی گران بهای خودش آسیب نبیند، سعی می کند حتی الامکان در طول فرآیند طولانی قالیبافی، قالی را از تعرض آفتاب حتی برای مدتی کوتاه نیز مصون نگاه دارد. بدین روی همه ی قالیبافی ها و قالبافخانه ها همتی در کوچک کردن پنجره ی اتاق دار قالی  و پرت نمودن آن از دسترس کودکان قالیباف دارند. به همین خاطر بسیاری از شرکتهای آی تی محور نیز می خواهند و می توانند کارمندان خود را هر چه تمام تر محدود نمایند. در برخی از این موارد و درست زمانی که نخ قالی از نوع ابریشمی باشد، صاحب قالیبافی می تواند بدون توجه به ضعیف شدن چشمان دخترکان قالیباف به فرآیند طولانی بافتن قالی ابریشمی و در آمد حاصل از فروش آن فکر کند. بدین روی برخی از شرکتهای آی تی محور با مقرر نمودن ماهیانه 700 mb اینترنت از سهم الارث قالبافهای گذشته، سعی در تولید قالی ابریشمی نموده اند. بدین روی باید مواظب بود وقتی جستجویی انجام می دهید گوشواره و ساعت غواصی و سیم فندک جلوی چشم شما ظاهر نشود. بعضی وقتها نیز از دست دیو احتیاط نیز کاری ساخته نیست و شما سر خود در یک سایت برنده می شوید. سهمیه بندی اینترنت مانند خیلی از اقدامات اصلاحی فله ای به صورت بذر کشی، سمپاشی و غیره در شرکتها اتفاق می افتد. در برخی از موارد یعنی درست وقتی که از منابع وایر لس نیز استفاده می کنید منتظر و مترصد سم پاشی هایی باشید که ممکن است گیاهان نهان دانه و تخمهایشان را مورد اصابت قرار دهند! 

اصولا کارمند خوب باید شانه و ناخن گیر مصرف نماید. واکس کفش و نخ موبر به وفور در سازمان مستقر شده است. 

کارمندانی که در سازمان های با سهمیه بندی اینترنت به زیست مشغولند زین پس به جای گرفتن سهیمه از همکاران، غایب ها، مرده ها و مستعفی ها با درج آگهی گوسفند زنده در پورتال سازمانی خود خواهند توانست، سهمیه اینترنت مورد نظر خود را تامین نمایند. 

روزگار خر دلی جناب سرهنگ

جناب سرهنگ می تواند یک ایرانی خسته هم باشد. 
1- شایعه سازی، بهتر از خیلی سازی های  دیگر در کشور عزیز اسلامی ما جواب می دهد. شادی قبر کسی که خانم گوگوش را شاه ماهی هنر ایران نمود تا هنوز هم هاله ای از شایعات از جانب لشگر مورچگان بر سواد تن آن گرامی حضور داشته باشد. باشد که تن شناسان هنرمند و هنرمندان تنانه بتوانند پرچم را بالا نگاه دارند. 
  2- راوی در حال خواندن آواز است! 
3- ساقی ساقی ای ساقی باز مستم و دیوونه!- وقتی یکی موزیک عاشقانه یا چیزی شبیه آن را می شنود یاد کافه و کاباره می افتد  ما مردم شریف ایران یاد مینی بوس!  به همین روی بخشی از فرهنگ همسفری و نوسفری از مینی بوس برخواسته است. حالا تصور کنید شما سوار مینی بوس شده اید و منتقدان هم بی سواد هستند. 

4- در مسابقات کشتی فرنگی اخیر که در شهر دلیران، معبر شیران، تهران تهران، برگزار شد ما پرچم آمریکا را بر دیوار ورزشگاه دیدیم ولی خبری از تیم کشتی فرنگی آمریکا نبود. شاید دلیل این امر آن باشد که برای آمریکایی های عزیز، دوست و برادر - کشتی فرنگی- معنی - فرنگی- هم ندارد. به هر روی : حالا ما روسیه رو شکست می دیم شما خودتو سر ساعت برسون عزیزم. همونطور هم ملاحظه می کنی این زبان تهدید  نیست، بلکه زبان تکریم خواهد بود- دوستدارت حسن 

5- در ایام قدیم اسم بعضی از بچه ها را که پدر و مادرها حوصله ی تربیت و نگهداری از آن را نداشتند می گذاشتند - خون با خود- یعنی فرزندی که خونش با خودش است. به هر حال رعیتی که ما باشیم در همه اطوار و اعصار اجتماعی و تاریخی خون باخود زیسته ایم. تبارک الله 

6-  حتما وجود داشته است. در تاریخ مرز پر گهر حتما یک یا خیلی از بزرگان با اسامی : خواجه نظام الملک بیضوی- اکمل الدوله ی شخمی و غیره وجود داشته است. این بزرگان از اساس به صورت زوج و فرد در جهت عکس روزهای خود حرف می زده اند. مثلا کاهش سود بانکی و بعد افزایش آن و یا بر عکس و سر ریز مذاب نقدینگی به بازارهای موازی و جهنم بازار مسکن که به زودی ان شاء الله تعالی اتفاق خواهد افتاد. هوا هم که خوب است. تعدادی چادر سفری برای نصب در محدوده بزرگراه مدرس نیازمندیم. 


بابای پولدار بابای بی پول

0-بابای پولدار بابای  بی پول را درسته قورت می دهد. برای همین میر فخرالدین اسعد بلغاری هم که باشید باید بابا یا بابا زن خود را اصلاح کنید.  البته اگر این کتاب را نخوانده اید از این لینک دانلود کنید تا پولدار شوید: بابای پولدار بابای بی پول ندار 

1- پلنگ ایرانی در ارتفاعات تهران دیده شده است. از آنجایی که ارتفاعات تهران یکی از مهمترین مراکز با سوابق منافی عفت بوده‌اند، واقعا جای تاسف دارد که این گونه از –ایرانی- را با عکس پرسنلی بر روی لباس بازیکنان فوتبال منتشر کنیم و جا دارد همان لوگوی کپی شده‌ی خارجی را استفاده نماییم  

2- نمایشگاه کتاب هم به پایان رسید. پرفروش ها و خوش تیپ‌ترین‌های کتاب فارسی – به وزن فیلم فارسی هم مشخص شدند- و دور از بزرگان و اهل فن که حساب می‌کنیم می‌بینیم مفسر فوتبال، متخصص رازیانه و شورآلات موسیقی در لیست پر فروش ها قرار گرفتند که نشان دهنده ی آن است که تصدق سر ادبیاتی های عزیز، هیزم کافی برای افروختن هست ولی همیشه کبریتش دارد توی یک انبار دیگری به زمین می خورد.

3- باز هم قضیه‌ی دست دادن و روبوسی لیلا حاتمی در کن مثل خیلی از قضایای مهم و استراتژیک منطقه مطرح شده است که با عرف ما سازگار نیست. البته همین ما یا عرف ما خیلی تعابیر مختلفی دارد که در یک برنامه‌ی 90 دقیقه‌ای عمو پورنگ هم قابل بحث و بررسی نیست. این سرگرمی رسانه ای همه روزه در همین محل برگزار خواهد شد. 

4- مهمانی بالای شهر، محله‌ی چینی‌ها به بالا، کشف و ضبط و قلع می‌شود و در آن دو تا هنر پیشه ‌ی مهم نیز کت بسته تحویل مراجع قضایی می‌شوند. به همین راحتی اول اسمشان هم در اختیار عموم قرار می‌گیرند- مثلا هانیه توسلی-  تا عبرتی برای سایرین، سوژه‌ای برای نشریات زرد و نیم تنبانی برای فاطی خبرساز بشود. 

5- باز هم علی مطهری  پرده‌ی اسرار را مجروح نموده و فرموده اند که یک اختلاس 3000 میلیاردی نمی‌تواند بدون هماهنگی دولت انجام شود. از دیگر کرامات شیخ ما همین حدت دور نگری ایشان در عرصه های دل پیچه های انتقادی است

6- کشتی فرنگی ایران با حضور مقتدرانه‌ی مدیران ورزشی غیر قابل پخشی مانند سر مربی تیم ملی کشتی فرنگی ایران برگزار شد. این مساله به جرات آدم را یاد خنده‌‌های  شیرین منشانه‌ی جناب کفاشیان در عرصه‌ی فوتبال می‌اندازد که شیوه‌ی مدیریتی ایشان در بحث مدیریت پول توجیبی‌ها و پورشه‌ی آقازاده، مثال زدنی و عبرت آموز است. 

7- در کشفیات اخیر دریافتیم که لنگ ظهر یکی از لنگهاست که بسیار به آن اشاره شده است، در صورتی که لنگ نادیده و کمتر منتشر شده‌ای از ظهر وجود دارد که فقط آقازاده‌‌‌ها از آن برای   the art of making money -no attempt   استفاده می‌کنند. 

8- دولت برای مقابله با ویژه‌خواری و هر نوع بخور بخوری از پروژه‌ی – کش پول هوشمند- پرده برداری خواهد نمود. این نوع از کش می‌تواند به عنوان آزاد اندیش ترین و بی طرف ترین نوع آن فقط به پول بچسبد و از هدر رفتن سرمایه‌ها جلوگیری نماید. 


9- بازی با خاطرات علی شریعتی بعد از یه چیزایی و جوجه و شمال، در رده ی دوم تفریحات ملت شریف ایران قرار دارد. به همین مناسبت سایت عصر ایرانی بخشی از کتاب منتشر شده از خاطرات منسوب به علی شریعتی در نشر آموت را منتشر فرمودند. لذتی که در خاطره سازی هست در انتقاد نیست. 


10 - ملت شریفی که به رحمت خدا رفته اند اولین و آخرین اختراعشان سنگ قبر هوشمند خواهد بود: 

نکته ی کنکوری: به دلیل داشتن شکل اربیتالی توسط ارواح، هیچ وقت به وسط روح کسی تف نکنید. 


ده نمکی فرهنگی یا فرهنگ ده نمکی کتاب خوانی و نمایشگاه کتاب

نمایشگاه کتاب امسال و سالهای بعد را نخواهم رفت. اما یک بار گزارش تصویری از نمایشگاه کتاب درست کردیم در چهار قسمت که اگر حوصله کردید ملاحظه کنید. 

1 -از خدا هم پنهان باشد از شما پنهان نیست که ما جماعت کتاب خوان و خیلی کتاب دیده  لازم است هر سال به مناسبت نمایشگاه کتاب، غر بزنیم که ای داد! جماعت میلیونی ایرانی پول تتویی که می دهد و مصیبتی که برای خوشگل شدن می کشد به اندازه ی نیم مثقال غوطه خوردن در کتاب نیست. غوطه خوردن یعنی یک کتاب برداری و باهاش عشق بازی کنی. ما چون اهل فن هستیم  خیلی زیاد می دانیم که چطوری دوره و زمانه می تواند در این کتاب نخواندن مقصر باشد 

 به عنوان مثال آب که سر بالا می رود، مسعود ده نمکی می شود منتقد احمدی نژاد و مثل این نمایشگاه دارها گوشه ی آن را می تراشد و می بیند رنگی است و کفش آفتاب دیده است. برادر ده نمکی دیشب نشسته بود با این آقای فریدون جیرانی - برنامه هفت سابق- گپ یک طرفه ای می زد بعد نکته اش این بود که احمدی نژاد را معلول یک گفتمان عمیق تری به نام رحیم پور ازغدی می دانست. تبارک الله از این روزگار که هنوز میدان دارهایش حاج آقا گرینوف را به عنوان نماینده طبقه متوسط می دانند، کتاب خوانی اش هم بیشتر همان روضه  و منبر را توی قوطی و شیرازه کردن می طلبد: چگونه ترشی درست کنیم. سری کامل تندرستی و جوانی for dummies .

لعنت به این روحیه ی انفصال از کتاب که خانم نامداری تلویزیونی اش کتاب - پ نه پ - تبلیغ می کند. 


2- پدیده ای مانند ده نمکی، نه چیز تازه ای است نه غریب و نه دور از دست. فرهنگ ایرانیزه کردن به نظرم خیلی به وجود چنین تفکراتی کمک کرده است. وقتی من نوعی هیچ مطالعه ی درست و حسابی نداشته باشم و به جای خواندن اصل و اصولی فلان مکتب فکری همش دنبال مرید بازی باشم و مثل یک زائر غریب در این وادی، دنبال رییس کاروان بگردم و هر جا بخواهد استدلال کند بگویم مثلا شهید آوینی در فلان مقاله فلان حرف را زده است. 

آقای ده نمکی در پاسخ سوال طبقه ی متوسط را نادیده انگاشتید طوری گفت من به طبقه بندی اعتقاد ندارم، طوری مردمی به نظرم رسید که یادم آمد ده نمکی بودن، چرخه ی غیر قابل تصوری از بازگشت به نقطه ای است که هر بار باید از نو - فردین و بهروز وثوقی ظهور کند. بعد شیفته ی آقا مصطفی خطیب مسجد بشود. دوباره برود تنگسیر و بعد برگردد. چرخه ای که چشن بسته دورش خواهیم چرخید. 




نوغانداری: از کاخ موزه سعد آباد تا میدان تجریش

نوغانداری یا پرورش کرم ابریشم. 

امروز با مامان بچه ها رفتیم تجریش. دیدن باغ سعد آباد برای چندمین بار هم لذت بخش است. کاخ ساده ای با عمارتهای قدیمی  که بعضی وقتها نهایت سادگی و دمده بودن را به ذهن آدم می اندازد. البته باغ مربوط به کاخ سعد آباد هم زیباست و هم درختهای متنوع و اغراق آمیزی دارد. از بس درختهای کوتاه و شهری و زخمی دیده ایم دیدن یکباره ی این همه درخت بلند بالا واقعا افق کبود ذهن آدم را جلا می دهد. کمی گردش و دیدن موزه ی اتومبیل کاخ و جاهای دیگری که دیگر میل چندانی برای دیدنش ندارم. لابد حق دارم با توریستهای پیر پاتال اروپایی که اغلب دیگر میل نوشیدن و جاهای دیگر را ندارند     و پیرانه سر، یک جور آرامگاه جذاب به نام کاخ سعد آباد را سیاحت می کنند، هم سلیقه نباشم. اما عاشق خانه های دور و بر کاخ هستم. یکی از خانه های دو نبش و نزدیک کاخ، از پروژه های شرکتشان است. با بچه های شرکتشان هماهنگ می کنیم و می رویم تا یک بنای ساده و جذاب را در اطراف کاخ ببینیم. معماری اش زیبا، آرامش بخش و بدور از هر گونه رخ نمایی و تازه به دوران رسیده بودن آدمهایی است که مطمئن هستم پورشه سوار نمی شوند. یک بنا با زیر بنای مسکونی 800 مترمربع که همه چیزش تکمیل است تا آدم از حرف زدن بیفتد و یک سکوت دائمی در پیش بگیرد.  مخصوصا زیر زمین نورگیر خانه که یک سینما و کتابخانه ی در حال ساخت است. استخر جمع و جور و آلاچیق و پارکینگ هم دارد. سعد آباد - درب زعفرانیه- یکی از بهترین جاهایی است که اگر کسی بگوید تار عنکبوتهایش هم مال همان دوران پهلوی است، تعجب نمی کنم. سادگی بیش از حد برخی از خانه ها، آدم را به یاد سادگی، امنیت و آرامش یک قبرستان می اندازد که ترس برانگیز است. سکوت عجیب و غریبی شبیه تجربه ی مردن از آرامش را به آدم می دهد. توی کاخ سعد آباد چهره ی آدمها را نگاه می کنم تا دقیق تر دلیل آمدنشان را بفهمم. یکی دو تا از جمع هایی که دارند از سربالایی بر می گردند، عین هم یک جک گوی بامزه دارند که به نظرم ترسیده است و دارد جماعت را سرگرم می کند تا چیزی از این قضیه به کسی نگویند.  

بهار مثل مردن است. مخصوصا وقتی توی یک باغ بزرگ قدم بزنید. اگر هفته ای یکبار به چنین جاهایی بروید. چیزی شبیه دریا زدگی شما را از پا در خواهد آورد. باغ زدگی یک جور عارضه ی وخیم است. وقتی که احساس امنیت شهری خود را از دست می دهید هیچ لذتی جز آویزان بودن در کوچه های سعد آباد ندارید. به نظر تمام اهالی چنین تجربه هایی دارند. برای همین هم ممکن است توی کوچه کسی از صدای فعال کردن دزدگیر ماشینش هم خجالت بکشد. 

بعد از گردش حسابی و نهار می رویم بازار. بالاخره خانم موفق می شود و 4 تا کرم ابریشم یا همان نوغان خودمان را توی یک جعبه ی خالی خرما و لای چند تا برگ تحویل می گیریم. برای تبلیغ نوغان داری یا هر طور کاسبی دیگری نوشته اند: کرم ابریشم برای درس علوم بچه ها. الان مطمئن هستم که روز بعد باید کلی دنبال برگ بگردم تا این موجودات تپل و مخلمی و زیبا را سیر کنم. هیچ کدام از ما اهل حیوان خانگی  نیستیم. اما اینطوری وارد جرگه ی رفیع دارندگان حیوانهای خانگی به حساب می آییم. حیوان خانگی ما یعنی چهار تا کرم ابریشم که قرار است یک سرشب شروع کنند و تا صبح ناغافل پیله درست کنند، بی صداست. سکوت مطلق و امنیت و آرامشی که آدمی در این نوع تجربه از داشتن حیوان خانگی دارد درست مثل مرگ است. 

مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد به مجموعه عمارت‌ها و کاخ‌هایی گفته می‌شود که در دره دربند، شمالی‌ترین و خوش آب و هواترین منطقهتهران در زمینی به مساحت ۳۰۰ هکتار بنا شده‌است. این مجموعه دارای حدود ۱۸۰ هکتار جنگل طبیعی، چشمه‌سارها، قنات‌ها، باغستان‌ها، گلخانه‌ها و خیابان است. این عمارت از شمال با کوه‌های البرز، از شرق با گلاب‌دره، از غرب با ولنجک و از جنوب با تجریش همسایگی دارد. رودخانه جعفرآباد، از وسط محوطه کاخ می‌گذرد. میانگین دمای سالانه این منطقه ۱۲٫۹ درجه سانتیگراد برآورد شده‌است. و در ارتفاع ۱۶۵۰ تا ۱۸۰۰ متری از سطح دریا قرار دارد. در دوران پهلوی اول، سراسر باغ سعدآباد از رودخانه دربند مشروب می‌شد. ولی در دوران پهلوی دوم، به دلیل بخشیدن آب رودخانه در نیمی از شبانه‌روز به رعایا، و کافی نبودن این میزان آب رودخانه برای آبیاری سراسر مجموعه، از دوازده رشته قنات قدیمی و جدیدالاحداث استفاده گردید.

مجموعه سعدآباد، چهار دوره تاریخی قاجاریه، پهلوی اول و پهلوی دوم و پس از انقلاب ایران را سپری کرده است. سعدآباد در دوره قاجار بنا شد و سکونت‌گاه تابستانی (ییلاق) شاهان این سلسله بوده است. پس از کودتای ۱۲۹۹ و تصرف آن توسط خاندان پهلوی، بناها و عمارت‌های متعددی در آن ساخته شد که بالغ بر ۱۸ کاخ در ابعاد مختلف می‌شوند. هر یک از بناها محل سکونت یکی از افراد دودمان پهلوی بوده است.محمدرضا پهلوی نیز در دهه ۱۳۵۰ در این مکان سکنی گزید. قدیمی‌ترین کاخ این مجموعه، کاخ (کوشک) احمدشاهی بوده‌است، که در دوران اوایل سلطنت او، ساخت آن به پایان رسیده‌است. جدیدترین کاخ این مجموعه نیز کاخ لیلا پهلوی می‌باشد که متعلق به کوچکترین دختر محمدرضا پهلوی بوده‌است.

پس از پیروزی انقلاب ۵۷ این مجموعه به شکل موزه در آمد ولیکن کاخ فعلی ریاست جمهوری در جوار این مجموعه قرار دارد. از کاخ ملکه مادر نیز که متعلق به ارگان ریاست جمهوری است برای پذیرایی از مهمانان خارجی استفاده می‌شود.

محتویات

  [نهفتن

بناها و سازه‌های مجموعه[ویرایش]

ساختمان بهمن (کاخ بهمن)[ویرایش]

این کاخ از بناهای دوران پهلوی دوم، از جمله زیباترین ساختمان‌های مجموعه می‌باشد، که منزل مسکونی بهمن، پسر غلامرضا پهلوی بوده‌است. این ساختمان، مجاور موزه مردم شناسی و در کنار درب شمالی دربند قرار دارد. این ساختمان، از سال ۱۳۸۲ به بعد، به دفتر یونسکو در ایران اختصاص یافت و دورانی، مرکز آموزشی مجموعه سعد آباد بوده‌است.

کاخ احمد شاهی[ویرایش]

این کاخ، قدیمی‌ترین کاخ موجود در مجموعه سعد آباد می‌باشد، که در اواخر سلطنت احمد شاه قاجار و از سال ۱۲۹۷، ساخت آن آغاز و در هنگام وزارت جنگی رضا شاه، ساخت بنای آن به پایان رسید. پس از انقلاب، از این محل به عنوان پایگاه مرکزی بسیج خواهران استان تهران، استفاده می‌شده‌است. قرار است این محل پس از بازپس گیری از بسیج خواهران، بازسازی و آماده بازدید عمومی شود. این کاخ، در حال حاضر غیر قابل بازدید، برای عموم می‌باشد.

کاخ یا کوشک احمد شاهی در مجموعه نیاوران است و برای بازدید عموم نیز دایر است .[۱]

کاخ اختصاصی[ویرایش]

این کاخ، در سمت غرب موزه هنرهای زیبا قرار دارد. این کاخ، در سال‌های اولیه بعد از انقلاب ایران، به عنوان موزه تاریخ طبیعی استفاده می شده‌است. ولی در حال حاضر، در اختیار نهاد ریاست جمهوری ایران می‌باشد، و غیر قابل بازدید، برای عموم است.

ساختمان جمهور (کاخ ملکه مادر)[ویرایش]

این کاخ، در دوران پهلوی، محل آخرین سال‌های زندگی رضا شاه، قبل از تبعید به جزیره موریس، و محل زندگی مادر شاه (تاج الملوک) تا دوران انقلاب اسلامی ایران، بوده‌است. این کاخ، در حال حاضر، در اختیار نهاد ریاست جمهوری ایران، و مخصوص اقامت مهمانان ویژه دولت ایران می‌باشد، و به این جهت، به ساختمان جمهور مشهور گردیده‌است. این کاخ، در حال حاضر غیر قابل بازدید، برای عموم می‌باشد.

کاخ-موزه سبز، کاخ مرمر (قصر سنگی، کاخ شهوند، کاخ رضا شاه پهلوی)[ویرایش]

یکی از زیباترین کاخ‌های سلطنتی موجود در ایران می‌باشد، که در نقطه‌ای مرتفع، در شمال غربی مجموعه سعدآباد قرار دارد. این کاخ، در ابتدا به صورت ساختمانی نیمه تمام بود که به شخصی به نامعلیخان تعلق داشت و تپه‌ای که ساختمان روی آن واقع شده بود، به همین نام معروف بود. رضا شاه، پس از اینکه ساختمان واقع بر این تپه را از علیخان خریداری کرد، کاخ کنونی را بنا نهاد و کار ساخت و تکمیل آن از زمان وزارت جنگی او، تا اوایل سلطنتش (سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۷ خورشیدی) به طول انجامید. سرانجام، این کاخ با تلاش هنرمندان و معماران ایرانی، پس از هفت سال کار، در دو طبقه (زیر زمین و همکف) بنا گردید. رضا شاه از طبقه همکف به عنوان محل زندگی و دفتر کار خود، و از زیر زمین به عنوان انباری استفاده می‌کرد همچنین یک تالار غذا خوری مجلل با میز و صندل‌های منقش و کنده کاری شده و همچنین ظروف نفیس چینی و سرامیک و نقره ایتالیایی مخصوص پذیرایی تشریفاتی میهمانان مورد استفاده قرار می گرفته‌است این کاخ، به دلیل استفاده از سنگ‌های سبز کمیاب معدن خمسه زنجان وسنگ مرمر خراسان، در نمای خارجی آن، به قصر سنگی کاخ مرمر نیز معروف است. ملات سنگ‌ها، از جنس سرب است و مانع شکستن آنها در اثر انقباض و انبساط می‌شود. درب اصلی کاخ، از سمت شمال غربی به سمت رشته کوه‌های مرتفع البرز گشوده می‌شود. سر در و ستون‌های ورودی کاخ، نیز از جنس سنگ مرمر خراسان، و ترکیب و تلفیقی از نقوش و موتیف‌های هنر ایرانی و اروپایی است. با بازسازی و مرمت کاخ، قصر سنگی به کاخ شهوند، معروف گردید و پس از انقلاب ایران، به کاخ سبز تغییر نام داد. گچ‌بری‌ها و آیینه کاری‌های ظریف و زیبای درون کاخ، کار دست هنرمندان ایرانی ناشناس است. تذهیب دیوارها، اثر استاد حسین بهزاد، و خاتم کاری‌ها، حاصل کار گروهی کارگاه استاد صنیع خاتم است. مساحت زیربنای کاخ، در دو طبقه، ۱۲۰۳ متر مربع می‌باشد و معمار آن، میرزا جعفر کاشی معروف به معمارباشی بوده‌است. یکی از زیباترین قسمت‌های این کاخ، تالار آیینه روی تمامی آیینه‌ها، با گل‌هایی از گچ تزئین شده و با قالی مشهد ۷۰ متری زیبایی، که اثر عبدالمحمد عمواغلی است، فرش شده که دفتر کار رضا شاه نیز بوده‌است. در این تالار، یک دست مبل کوبلن دوز کار دست، مربوط به دوره قاجار قرار دارد. میز وسط تالار، کار کشورفرانسه و متعلق به قرن ۱۸ میلادی است. پرده‌ای نقره فام به چوب پرده‌ای منبت کاری شده، پنجره تالار را مزین کرده‌است. از ویژگی‌های این تالار، همخوانی نقش وسط فرش، با طرح سقف است که با ابریشم خاص و ریز بافت و مدت هفت سال (سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۷ خورشیدی) توسط استاد... و هنرمندان مشهد به طول انجامیده. آیینه کاری‌های سقف با طرح قندیل، کار هنرمندان ایرانی است. از دیگر وسایل با ارزش این کاخ، می‌توان به مجسمه‌ها و مبل‌های دوره لویی شانزدهم، و نیز دو میز کنسول مربوط به دوره ناپلئون اشاره کرد. از دیگر تالارهای این کاخ که روبروی تالار آینه واقع شده و به عنوان اتاق خواب رضا شاه بوده و نبودن تخت خواب و یا رخت خواب است و پنجره‌ای که رو به دربند با چشم اندازی زیبا بازمی شود می‌باشد.

کاخ‌موزه سفید (کاخ ملت، کاخ شاه پهلوی)[ویرایش]

این کاخ، بزرگترین کاخ موجود در مجموعه کاخ سعدآباد است، که به‌علت رنگ سفید نمای آن، به کاخ سفید شهرت یافته‌است. این بنا، علاوه بر آنکه اختصاص به امور اداری و تشریفاتی دوران پهلویدارد، اقامتگاه تابستانی شاه و همسرش فرح، به حساب می‌آمد. این کاخ، شامل ۵۴ واحد مختلف، از جمله ۱۰ تالار تشریفاتی می‌باشد که وسیع‌ترین آن، تالار کاخ می‌باشد، که سفره خانه‌ای به مساحت ۲۲۰ متر مربع دارد. بنای کاخ، به دستور رضاشاه، در سال ۱۳۱۰ خورشیدی آغاز گردید و در سال ۱۳۱۵ خورشیدی به پایان رسید. نقشه کاخ، اثر مشترک مهندس خرسندی و مهندس بوریسروسی می‌باشد. گچ‌بری‌های زیبا و ظریف درون کاخ، کار استادانی چون غلامرضا پهلوان، عبدالکریم شیخان، حسین کاشی و رضا ملائکه است. سنگ‌های مرمر سرسراها، از معادن شهرهای یزد وتربت حیدریه، تهیه شده و سنگ‌فرش کف‌ها، توسط استاد لرزاده انجام شده‌است. نمای بیرونی کاخ، به سبک ایرانی-رومی است، که چهار ستون اصلی بزرگ در چهارسوی سرسرا و چهار نورگیر، در اطراف سقف مرکزی می‌باشد. پرده‌های بزرگ نقاشی رنگ روغن، با موضوع داستان‌های شاهنامه که در اطراف نورگیر سرسرای طبقه اول است را استاد حسین بهزاد و شاگردانش، در سال ۱۳۲۰خورشیدی به پایان رساندند. تالارهای بزرگ تشریفاتی کاخ، به سبک اشرافی فرانسه تزئین گردیده‌است. از با ارزش‌ترین آثار این گنجینه، فرش‌های نفیسی است که نهایت ذوق و هنر بافندگان هنرمندان ایرانی را نشان می‌دهد. بزرگترین فرش این کاخ، ۱۴۵ متر مربع و دارای ۱۴۰ رج می‌باشد که با نقش مایه شمسه و قندیل، زینت بخش سفره خانه‌است. در سرسرای طبقه همکف، مجموعه‌ای از سفالینه‌های ایران، از هزاره چهارم پیش از میلاد تا سده هفتم هجری و همچنین کریستال‌هایی از دوره قاجار نگهداری می‌شود. پوشش دیوار تالارها، از پارچه‌های نفیس ابریشم، اطلس وتافته است. لوسترهای ساخت ایتالیا، فرانسه و چک-اسلواکی، روشنایی بخش تالارهای وسیع این کاخ است، که بزرگترین آن، دارای ۱۰۸ شاخه‌است. سه چلچراغی که تالار سفره خانه طبقه اول را روشن می‌کند و همچنین میز تحریر موجود در این سفره‌خانه، متعلق به ماری آنتوانت، ملکه فرانسه‌است. کاخ سفید، در زمینی به مساحت ۲۱۶۴ متر مربع، در دو طبقه، در زیربنایی در حدود ۵۰۰۰ متر مربع، ساخته شده‌است.

موزه آب (دفتر رئیس تشریفات کاخ، دفتر مسئول حفاظت ارتش)[ویرایش]

این موزه، در بخش مرکزی مجموعه سعد آباد، قرار دارد. ساختمان موزه، متعلق با دوران قاجاریه و پهلوی دوم، و شامل دو بخش اصلی و فرعی است. بخش فرعی این ساختمان، دفتر مخصوص محمدرضا پهلوی بود، که در زمان پهلوی دوم ساخته شد، که برای پذیرایی از مقامات درباری و مراجعین شاه استفاده می‌شد، پس از تخلیه، این دو ساختمان به تیمسار کسرایی (مسئول حفاظت ارتش) واگذار شد. در این موزه، اسناد و مدارک مربوط به آب (مانند دفترچه میراب، وقف نامه‌ها)، ابزار و ادوات مربوط به آب (مانند فنجان آبی، ساعت آبی، لوازم حفر چاه و قنات) و تندیس‌های گوناگونی از دانشمندان آب شناس و تندیس میراب نگهداری می‌شوند.

موزه استاد بهزاد (کاخ کرباس، کاخ ولیعهدی)[ویرایش]

موزه مینیاتور اسناد حسین بهزاد، در بخش مرکزی مجموعه سعد آباد قرار دارد. ساختمان این موزه، متعلق به اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی است. در دوران پهلوی این موزه، به کاخ کرباس معروف بوده که به عنوان استراحتگاه و محل کار رضا شاه استفاده می‌شده، و در دوران شاه، به عنوان کاخ ولیعهدی، مورد استفاده رضا پهلوی، در دوران کودکی و نوجوانی او، بوده‌است. این موزه، پس از بازسازی و مرمت، در سال ۱۳۷۳ خورشیدی، و به مناسبت صدمین سالگرد تولد استاد بهزاد، افتتاح گردید. این موزه، دارای پنج سالن می‌باشد و از زیر زمین این موزه، به عنوان نمایشگاه و محل آموزش، استفاده می‌گردد.

موزه برادران امیدوار (کالسکه‌خانه قجری)[ویرایش]

این موزه، در بخش شمال غربی مجموعه سعد آباد، واقع شده و ساختمان آن، متعلق به دوران قاجار است. این موزه، شامل ۴ اتاق با نمای آجری قرمز رنگ و گچ بری‌های زیبا می‌باشد، که کالسکه خانه و استراحتگاه سورچی‌ها بوده‌است. این ساختمان، در سال ۱۳۸۱ بازسازی و در مهر ماه ۱۳۸۲، در هفته جهانگردی، به نام اولین جهانگردان ایرانی معاصر، افتتاح گردید. برادران امیدوار، پس از سه سال مطالعه، در سال ۱۳۳۳، با مبلغی در حدود ۹۰ دلار، از زادگاه خود، سفرشان را آغاز کردند.

موزه چهره‌های ماندگار (کاخ ملکه توران امیرسلیمانی، همسر رضا شاه پهلوی)[ویرایش]

عمارت چهره‌های ماندگار، از جمله بناهای دوره قاجاری در مجموعه سعد آباد است، که رضا شاه بعد از استقرار در تپه علیخان و پس از ساختن کاخ سبز، آن را آراسته به مجموعه سلطنتی نمود. این عمارت و ساختمان جنوبی آن که اکنون موزه استاد فرشچیان را در خود جای داده، مجموعه دو عمارت اندرونی و بیرونی یک باغ بوده‌اند. عمارت بیرونی (موزه استاد فرشچیان) مشتمل بر یک ساختمان ییلاقی است و از سه سو به ایوانهای سر پوشیده منتهی می‌شود و در قسمت جنوبی قرار دارد، و عمارت اندرونی (موزه چهره‌های ماندگار) در قسمت شمالی قرار گرفته و از دو سوی شمال و غرب به ایوان‌های ستون دار منتهی می‌گردد. از جهت ظرافت‌های معماری، عمارت بیرونی دارای نفاست بیشتری است و عمارت اندرونی ساده تر به نظر می‌آید. این دو عمارت پس از تملک توسط رضا شاه، به عنوان کاخ اختصاصی ملکه توران امیرسلیمانی (همسر سوم رضا شاه و مادر غلامرضا پهلوی) اختصاص یافت. عمارت بیرونی، محل سکونت ملکه بوده و در عمارت اندرونی، خدمه ایشان مستقر بودند. سپس، تا قبل از پیروزی انقلاب ایران، کاخ‌ها به نظامیان نزدیک محمد رضا پهلوی که در سعد آباد ساکن بودند اختصاص یافت. در محوطه این موزه، تصویر و زندگی نامه کوتاهی از چهره‌های ماندگار ایران در رشته‌های مختلف، به همراه چند تندیس از دانشمندان ایرانی قرار دارد. این موزه در اکثر روزهای سال تعطیل می‌باشد.

موزه خط و کتابت میرعماد (کاخ فرحناز و علی‌رضا)[ویرایش]

این موزه، در بخش مرکزی مجموعه سعد آباد، قرار دارد. بنای این موزه، به دلیل شباهت به ساختمان‌های اواخر دوره قاجار و اوایل دوران پهلوی، به معماری دوره انتقال تعلق دارد. ساختمان موزه، دو طبقه دارد، که محل سکونت دو تن از فرزندان شاه (فرحناز و علیرضا) بود. پس از انقلاب ایران، ساختمان مذکور، به نمایش آثار خطی، اختصاص یافت، که سرانجام در سال ۱۳۷۶ خورشیدی، به نام مشهورترین استاد خوشنویسی قرن ۱۱ هجری قمری، یعنی میرعماد حسنی، تغییر نام یافت.

موزه ظروف سلطنتی (موزه ظروف، کاخ اشرف پهلوی)[ویرایش]

موزه ظروف، در شرق مجموعه فرهنگی – تاریخی سعدآباد قرار دارد. این بنا به مساحت ۲۶۰۰ مترمربع به دستور رضاشاه، توسط مهندس فرمانفرمائیان، با زیر بنای ۱۸۰۰ مترمربع طراحی و در دو طبقه بین سالهای ۱۸ – ۱۳۱۵ ساخته شد. نمای خارجی ساختمان از سنگ تیشه‌ای بوده که در سال ۱۳۵۰ به دستور اشرف پهلوی بازسازی و توسعه یافت و پس از آن نما، با سنگ مرمرسفید پوشیده شد. این بنا پس از انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۷۲ به عنوان موزه ظروف معرفی گردید و در اواخر سال ۱۳۷۴ به نهاد ریاست جمهوری تحویل داده شد. در سال ۱۳۸۴ مجدداً در اختیار سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قرار گرفت. پس از انتقال اشیاء موزه صنایع دستی، در ۳۰ دی ۱۳۸۵ به ساختمان فوق، این محل به موزه صنایع دستی اختصاص یافت.

از بهمن ماه ۱۳۸۸ مجدداً چیدمانی از ظروف سلطنتی در بخشی از طبقه دوم این بنا صورت پذیرفت و از خرداد ماه ۱۳۸۹ با انتقال موزه صنایع دستی از این بنا به ساختمان دیگری در داخل مجموعه این موزه با نام موزه ظروف سلطنتی حیات دوباره خود را آغاز نموده.

در حال حاضر تعداد ۵۰۳ قطعه ظروف واشیائ تزتینی در ۵ سالن و دو طبقه به نمایش در آمده. ظروف مذکور به ۴ دسته ظروف قاجار، پهلوی اول، پهلوی دوم و ظروف اهدایی در شرایط و مناسبتهای مختلف به محمد رضا، فرح و رضا پهلوی می‌باشند.

موزه مردم‌شناسی (کاخ شمس پهلوی)[ویرایش]

این موزه، دربرگیرنده مجموعه کاملی است، از سیر فرهنگ و راه و روش زندگی انسان، و آئینه تمام نمایی است، از تحولات مختلف در تمامی جنبه‌های زندگی انسان، که در طی ادوار گوناگون حادث گردیده‌است. ساختمان موزه مردم شناسی، کاخ سابق شمس پهلوی بوده، که در ضلع شمال غربی مجموعه سعد آباد واقع گردیده‌است. پایه بنا در سال ۱۳۱۴ خورشیدی نهاده شد و ساخت آن تا سال ۱۳۱۸ خورشیدی به طول انجامید. ساختمان با مساحت تقریبی ۲۶۰۰ متر مربع، شامل دو طبقه و یک زیر زمین می‌باشد. معماری بنا از سبک معماران اروپایی، به ویژه آلمانی، الگو برداری گردیده و از معماری ایرانی در دوره ساسانی، نیز در قسمت‌های تزئینات فوقانی نمای بیرونی بنا، بهره گرفته‌است.

نکته جالب توجه در این کاخ این است که هنوز هم هیچ اثری از عکسها و یا لباسهای ملکه ثریا و فوزیه به چشم نمی‌خورد و حتی عکس‌های زمان پیر شدن خانم فرح دیبا بعد از انقلاب نیز در این مجموعه به چشم می‌خورد که شاید حکایت از جغد شومی دارد که لانه کرده است. زیرا در این کاخ لباسهای سلطنتی به نمایش گذاشته شده است که فقط مختص خانم فرح است.[۲]

موزه مینیاتور استاد آبکار (کاخ لیلا پهلوی)[ویرایش]

موزه کلارا آبکار، در بخش مرکزی مجموعه سعد آباد، قرار دارد. این ساختمان، اقامتگاه تابستانی لیلا پهلوی، کوچکترین دختر محمدرضا پهلوی بود، که جدیدترین ساختمان مجموعه، نیز به حساب می‌آید. ساختمان مذکور، در سال ۱۳۷۳ خورشیدی، با تلاش سازمان میراث فرهنگی، به مناسبت روز جهانی موزه، به عنوان موزه مینیاتور آبکار، افتتاح گردید. بخشی از موزه، به تابلوهایی از او، که شامل آثار مردم شناسی، زیورآلات و پارچه‌های ترمه می‌شود، اختصاص دارد. بخشی دیگر، مربوط به آثار لاکی است، که بیانگر تنوع و علاقه‌مندی او به رشته‌های مختلف نگارگری ایرانی است.

موزه مینیاتور استاد فرشچیان (کاخ ملکه عصمت دولتشاهی، همسر رضا شاه پهلوی)[ویرایش]

این موزه که در بخش مرکزی مجموعه سعد آباد قرار دارد، متعلق به دوره قاجار است. ساختمان موزه در گذشته محل سکونت رضا شاه و همسر چهارمش ملکه عصمت بوده، که در دوران محمدرضا پهلوی، برادر شاه و سپس سرآشپز مخصوص او، در آنجا سکونت داشتند و بعدها نیز، به انبار تبدیل شد. این بنا، پس از بازسازی و مرمت در تاریخ ۲۶ مهر سال ۱۳۸۰ خورشیدی با عنوان موزه مینیاتور استاد فرشچیان، افتتاح گردید. آثار استاد فرشچیان در بیش از صدها نمایشگاه فردی و جمعی، در ایران و سایر کشورها، با استقبال بسیار زیادی روبرو شده‌است. این موزه شامل ۵ سالن، و بیش ۷۰ اثر نفیس از این هنرمند برجسته می‌باشد.

موزه نظامی (کاخ شهرام)[ویرایش]

این موزه، در بخش مرکزی مجموعه سعد آباد قرار دارد. این ساختمان با زیر بنایی حدود سه هزار متر مربع، در دو طبقه و یک زیر زمین، به دستور رضا شاه، در سال ۱۳۱۴ خورشیدی، برای همسر دومش تاج الملوک ساخته شد. بنای فوق طی سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۲ خورشیدی، توسط واحد مهندسی مجموعه سعد آباد، بازسازی و به شهرام، پسر بزرگ اشرف پهلوی اهدا شد، و به کاخ شهرام معروف گشت. پس از پیروزی انقلاب ایران، ساختمان مذکور، به موزه نظامی تبدیل شد. مجموعه فوق در سال ۱۳۰۲ خورشیدی، به موزه دانشکده افسری منتقل شده بود، که پس از انقلاب، بخشی از آن مجموعه، به موزه فعلی انتقال یافت. ساختمان موزه، در سال ۱۳۶۰ خورشیدی، توسط ارتش جمهوری اسلامی ایران بازسازی و در تاریخ ۳۱ شهریور سال ۱۳۶۲ خورشیدی، با نام موزه نظامی افتتاح گردید.

موزه نگارستان (کاخ فرح پهلوی)[ویرایش]

این موزه، در شمالی‌ترین نقطه مجموعه سعد آباد قرار گرفته و دارای معماری منحصربه‌فرد و زیبایی است. این موزه با هدف برگزاری نمایشگاه‌های دوره‌ای مجموعه، در تاریخ ۱۲ اسفند سال ۱۳۸۵خورشیدی، با (به عنوان) نمایشگاه پوشاک سنتی و طراحی لباس افتتاح گردید، و از آن تاریخ تاکنون، میزبان نمایشگاه‌های متعددی بوده‌است. از مهم‌ترین نمایشگاه‌های بر‌گزار شده در این موزه، می‌توان به نمایشگاه نقاشی رنگ روغن روی بوم رضا صمدی، نمایشگاه نقاشی رنگ روغن روی بوم و اکرلیک مینا قویدل و نادر یاسمی (فرزند علی اکبر یاسمی، از شاگردان برجسته کمال الملک)، آثار نگار گری استاد مصطفی بسیمی، آثار نقاشی رنگ روغن روی بوم طاهره چیذری و آثار نقاشی هنرمند معاصر خلیل طوایی حمیدی، اشاره کرد.

موزه هنرهای زیبا (کاخ سیاه، دفتر وزیر دربار شاهنشاهی)[ویرایش]

یکی از بناهای باشکوه مجموعه سعد آباد، ساختمانی است که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷، محل استقرار وزارت دربار بوده و از سال ۱۳۶۱ به عنوان موزه هنرهای زیبا، مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌است. این موزه، که هر روزه، نظر بسیاری از هنردوستان را به خود جلب می‌کند، در جنوبی‌ترین نقطه مجموعه سعد آباد واقع شده، و دارای سه طبقه با ۳۶۰۰ متر مربع، زیر بناست. ساختمان این عمارت، مربوط به دوران رضا شاه است، و از آنجا که در بنای آن، از سنگ‌های مرمر سیاه رنگ، استخراج شده از معدن ولی آباد چالوس، به کار رفته‌است، به کاخ اسود (یا کاخ سیاه) معروف بوده‌است.

موزه هنر ملل (گلخانه کاخ سفید، موزه هنر اختصاصی فرح پهلوی)[ویرایش]

قسمت زیر زمین کاخ موزه ملت، که در اصل، بخش گلخانه کاخ بود، بین سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹ خورشیدی، به دستور فرح پهلوی، و با همت مهندسین فرانسوی، به موزه هنر اختصاصی تبدیل شد. این موزه، پس از پیروزی انقلاب ایران، به موزه هنر ملل تغییر نام داد و در سال ۱۳۷۰ افتتاح گردید. مجموعه فوق، شامل آثار ارزشمندی است، که از چهار گوشه جهان، خریداری و یا اهدا شده، آثار تاریخی تمدن‌های پیش از اسلام و دوره اسلامی، و همچنین هنر آفریقای سیاه، هند، خاور دور، تمدن مایاها و آثار هنری دوران معاصر ایران و جهان را، با طبقه بندی زیر در بر می‌گیرد: بخش هنر باستانی ایران، تمدن مایاها و اینکاها، هنر آفریقا و هنر معاصر ایران و جهان.

دیگر امکانات مجموعه سعد آباد[ویرایش]

کاخ سفید از مجموعه کاخ‌های سعدآباد

فهرستی از امکانات دیگر مجموعه سعدآباد را در زیر مشاهده می‌کنید. این مجموعه، علاوه بر امکانات زیر، از چند ساختمان اداری، چند توالت عمومی، چند سینما و آمفی‌تئاتر روباز، یک مرغداری، یک گاوداری، و یک نمازخانه نیز تشکیل شده‌است.

ایستگاه رادیو[ویرایش]

این واحد از تاریخ ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۸۰ خورشیدی، فعالیت خود را با هدف اطلاع رسانی هرچه بیشتر به بازدیدکنندگان آغاز نموده و هم اکنون به صورت زنده برنامه‌های روزانه خود را اجرا می‌نماید.

دروازه‌ها[ویرایش]

  • دروازه جعفرآباد: به تعداد دو درب.
  • دروازه خیابان دربند: که محمدرضا از این در، برای عبور و مرور استفاده می‌کرده‌است.
  • دروازه رودخانه.
  • دروازه زعفرانیه.
  • دروازه کاخ سفید.
  • دروازه میدان دربند.
  • دروازه نظامیه: که رضا شاه از این در، برای عبورومرور استفاده می‌کرده‌است.

رستوران‌ها[ویرایش]

مجموعه سعد آباد، شامل سه رستوران و کافی شاپ می‌باشد:

  • رستوران شماره ۱: رستوران سنتی سعدآباد که در قسمت شمالی و در کنار درب شمالی (در بند) واقع شده‌است. این رستوران در حال حاضر، تعطیل می‌باشد.
  • رستوران شماره ۲: واقع در ضلع شمالی موزه استاد فرشچیان.
  • کافی شاپ سبز: واقع در ضلع شمالی کاخ موزه سبز.

سالن‌های ورزشی[ویرایش]

مجموعه سعد آباد، از سه مجموعه ورزشی (شامل پارک ورزش، سالن بیلیارد و سالن‌های تنیس)، تشکیل شده‌است.

  • مجموعه سالن‌های تنیس: مجموعه سعد آباد، دارای دو زمین تنیس و یک سالن تنیس می‌باشد. سالن تنیس این مجموعه، در حال حاضر فعال بوده، و با مدیریت آقای طاهری به صورت خصوصی و نیمه خصوصی به علاقه‌مندان این رشته آموزش می‌دهد.

فروشگاه[ویرایش]

واقع در مقابل ورودی زعفرانیه‌است، و عرضه کننده محصولات فرهنگی، مانند کتاب‌ها و پوسترهای ایران شناسی، صنایع دستی و... می‌باشد.

قنات‌ها[ویرایش]

  • قنات آب نما.
  • قنات جعفرآباد.
  • قنات جوادیه.
  • قنات خوابگاه.
  • قنات‌های دفتر مخصوص.
  • قنات قوام الدوله.
  • قنات کاخ سفید.
  • قنات کاخ شمس.
  • قنات کاخ سنگی.
  • قنات گلخانه.
  • هَراش آب.

کارگاه مرمت[ویرایش]

این مرکز، کار خود را از سال ۱۳۷۳ خورشیدی آغاز نموده و در حال حاضر، انجام مراحل مرمتی و حفاظتی آثار گوناگون مجموعه، بر عهده این واحد می‌باشد.

کتابخانه (کاخ احمدرضا پهلوی)[ویرایش]

مجموعه‌ای در شمالی‌ترین قسمت مجموعه سعد آباد و در کنار در مشرف به میدان دربند، ساختمانی است که در سابق، کاخ احمدرضا پهلوی بوده‌است. این ساختمان، در سال‌های اولیه پس از انقلاب ایران، در اختیار نهاد ریاست جمهوری بوده اسن، ولی پس از مرمت، این ساختمان در سال ۱۳۸۱، به عنوان کتابخانه افتتاح گردید. این کتابخانه، از حیث منابع و مجموعه‌های موجود، بسیار غنی بوده و شامل ۱۰۰۰۰ جلد کتاب است که نیمی از این مجموعه، از اداره کل موزه‌ها آورده شده و نیمی دیگر، متعلق به دوران پهلوی، یا ارسال شده از نقاط دیگر استو عناوین موضوعات موجود، به صورت طبقه بندی شده، شامل ادبیات، تاریخ، جغرافیا، باستان‌شناسی، هنر، موزه داری، مرمت آثار و بناهای تاریخی و معماری می‌باشد.

گلخانه‌ها[ویرایش]

گلخانه‌های مجموعه سعدآباد، که با مدیریت و سرپرستی کاملاً علمی و تخصصی اداره می‌شوند، مجموعه نادری از انواع گلها را جهت ارائه به مشتریان در اختیار دارند و عبارتند از:

  • گلخانه موز (موزستان): متعلق به مجموعه سعدآباد بوده و با مدیریت و سرپرستی کاملاً علمی و تخصصی اداره می‌شود که ۵ نوع متفاوت درخت موز در آن پرورش داده می‌شود. این درختها با مدیریت صحیح، هر سال به بار می‌نشینند، و بازدیدکنندگان، می‌توانند با مراحل رشد این درختان زیبا آشنا شوند.
  • گلخانه استرلتزیا (پرنده بهشتی): متعلق به مجموعه سعدآباد بوده و با مدیریت و سرپرستی کاملاً علمی و تخصصی اداره می‌شود. این گلخانه به پرورش و تولید گل‌های استرلتزیا می‌پردازد و مجموعه با ارزشی از این گلها را دارا می‌باشد.
  • گلخانه میخک: با مدیریت آقای مهندس شاد، اداره می‌شود. در این گلخانه شما، با انواع نشایی و شرایط بذر کاری گلها آشنا می‌شوید. دراین گلخانه، انواع مختلف ساکولنت‌ها و گل‌های آپارتمانی پرورش داده می‌شوند.
  • گلخانه بنفشه آفریقایی: با مدیریت خانم اشرفی، اداره می‌شود. این گلخانه سالهاست که به پرورش و تکثیر گل‌های بنفشه آفریقایی می‌پردازد، و مجموعه با ارزشی از این گلها را دارا می‌باشد.
  • گلخانه گلاله: با مدیریت آقای مهندس تراب‌زاده، اداره می‌شود. این گلخانه، مجموعه کاملی از انواع گیاهان آپارتمانی و گیاهان فضای سبز، انواع رز و گل‌های فصلی و نشایی را دارا می‌باشد.
  • گلخانه ماهونیا: با مدیریت آقای منوچهر محسنی، اداره می‌شود. این گلخانه، مجموعه کاملی از انواع گیاهان آپارتمانی و گیاهان فضای سبز و گل‌های فصلی را در خود جا داده‌است.
  • گلخانه باغ ایرانی: متعلق به مجوعه سعدآباد بوده و با مدیریت و سرپرستی کاملاً علمی و تخصصی اداره می‌شود. این گلخانه به پرورش و تولید انواع پیازهای لاله، نرگس و گیاهان زینتی و آپارتمانی مشغول می‌باشد.

مرکز موسیقی خلاق سعدآباد[ویرایش]

مرکز موسیقی سعد آباد، درتاریخ ۲۶ آذر سال ۱۳۸۵ خورشیدی، افتتاح شد، و در جهت فعالیت‌های فرهنگی مجموعه، کلاس‌های آشنایی با موسیقی و سازهای مختلف، و آموزش سازهای مختلف در کلیه سطوح سنی، را در برنامه کار مرکز قرار داد. در ترم بهار و تابستان، جهت فعالیت‌های فرهنگی مشترک با یونسکو، در تاریخ ۲۱ تیر سال ۱۳۸۶ خورشیدی، به نام مرکز موسیقی خلاق سعد آباد معرفی گردید و در این جهت، فعالیت‌های فرهنگی خود را، از جمله آشنایی با موسیقی و سازهای مختلف موسیقی برای کودکان و نوجوانان و جوانان، در دستور کار این مرکز قرار گرفت، و کارهای تبلیغی نیز در این جهت صورت پذیرفت. در ترم بهار و تابستان، کلاس‌های پیانو، تار و سه تار، دف، گیتار، سلفژ، و نقاشی کودکان دایر بود. این مرکز از حداقل مبلغ شهریه استفاده نموده‌است.

مرکز هنرهای تجسمی[ویرایش]

فعالیت مرکز هنرهای تجسمی مجموعه سعد آباد، در دو بخش آموزش و کارگاه‌های ثابت می‌باشد. مرکز هنرهای تجسمی مجموعه، در بخش آموزش، در زمینه مجسمه‌سازی با گل و چوب و سفال روی چرخ، نقش برجسته سفال، طراحی و نقاشی، پتینه و لعاب فعال است. کلاس‌های آموزشی این مرکز به صورت آزاد می‌باشد و به طور متوسط در هر ترم، ۹۰ هنرجو در این کارگاه ثبت نام می‌کنند، و کلیه کلاس‌ها، طبق برنامه ریزی مشخص بر‌گزار می‌شود. در بخش کارگاه‌های ثابت، کلاس‌ها و فضاها، با شرایط و مقررات مجموعه، در اختیار هنرمندان قرار داده می‌شود، تا هنرمندان بتوانند بر اساس فعالیت‌های مشخص شده در قراردادهای خود و در صورت اعلام همکاری، با مجموعه همکاری نمایند. از جمله فعالیت‌هایی که توسط هنرمندان این مرکز صورت گرفته‌است، ساخت سردیساستاد فرشچیان به وسیله شاهرخ دیلقانی و همچنین ساخت تندیس چوبی، توسط هنرمند مجسمه‌ساز، آقای پاشا مقدم است، که این تندیس‌ها را به موزه نظامی اهدا نموده‌است. به طور کلی می‌توان گفت، هنرمندانی که در این مرکز حضور دارند، در زمینه مجسمه‌سازی با مواد مختلف، از جمله بتن، فایبر گلاس، سنگ، گچ، فلز و چوب، به صورت حرفه‌ای و تخصصی فعالیت دارند.

مرکز هنری ایوان عطار[ویرایش]

مرکز هنری ایوان عطار با ظرفیت ۹۰۰ نفر و با کلیه تجهیزات صدا، تصویر و نور، آماده ارائه خدمات در زمینه فعالیت‌های هنری از قبیل سینما، نمایش کنسرت، تئاتر و همایش می‌باشد.


پینگ پونگ آنلاین - ورزشهای خوب برای بچه های خوب

1- پینگ پونگ یا همان تنیس روی میز که در نشریه های ورزشی از آن اسم می بریم یک رده ی خاصی از وزرشهای روی میز، زیر میز و غیر میز را پوشش می دهد. اگر مثل بنده ناشی هستید حتما از آن دوتای دیگر بهره ی کافی برده اید. ورزش پینگ پونگ آنلاین به نظر نه تحرکی دارد نه معنی درست و حسابی، مگر اینکه این ورزش به صورت تک و پاتک یا آفتابه و جوابیه بین بزرگان ایران زمین یعنی شعرا، داستان نویس ها، حامیان صنعت بازاریابی، یقه سفیدهای بخش خصوصی و بسیاری دیگر از تیره های در حال زیست بر روی خاک ایران زمین باشد.  

جدای از شوخی پینگ پونگ در مقایسه با بسیاری از فعالیتهای غیر ورزشی مثل بیلیارد و یا فعالیتهای خیلی ورزشی مثل فوتسال، بسکتبال و دیگر ورزشهای شناسنامه دار، شبیه برق و کامپیوتر و مکانیک و مهندسی شیمی و عمران، یک ورزش میان سنی و میان متحرک محسوب می شود. شاید اگر پیامبر ما اهل خاور دور بودند، این ورزش بر امت اسلامی واجب فرض می شد. به طور خلاصه اگر شما هم دارید حساب می کنید که با چندهزار تا رفت و برگشت درست توپ روی میز حریف و میز خودتان، راضی و خوشنود می شوید بنده را هم به عنوان حریف تمرینی از هر طریقی که دوست دارید خبر کنید. 

اگر هم زندگی مجردی دارید و متراژ خانه تان هم اجازه می دهد می توان طرح خرید و استقرار میز پینگ پونگ در وسط هال خانه را راه اندازی نمود. البته این قضیه برای میز فوتبال دستی هم صدق می کند که جزئیات این حرکت از سوی وزارت ورزش و جوانان نیز تایید شده و خدا وکیلی - به قول مجریهای تلویزیون- خوب و پاک، به نظر می رسد. نکته ی مهم در این ورزش علاوه بر تحرک بالا و مناسب هر سنی، انگیزه ی بالا برای بازی و سرگرم شدن نیز هست. به عنوان نمونه، آدمها اغلب نمی توانند ورزشهای انفرادی را تا مراحل بالایی پیش ببرند و اکثریت قریب به اتفاق آنها از خرید ترد میل و دوچرخه و دیگر وسایل انفرادی، پیشیمان می شوند، به انگیزه های فراوان و در خیلی از موارد به پایه احتیاج دارند.

بیایید با خودتان قرار بگذارید که خانه ی ای که در آن قصد سکونت دارید، حداقل یک اتاق به اندازه ی یک میز پینگ پونگ داشته باشد. این طوری حداقل استانداردهای زندگی را ارتقاء دهیم. پینگ پونگ علاوه بر بازه ی بزرگی از تحرک که می تواند برای بازیکنان ایجاد نماید، می تواند دقت و تمرکز فرد را بسیار بالا ببرد. به عنوان شاهد این ادعا، در میان ورزشکاران مشت زن- بوکسورها- می تواند ساعتهای تمرین پینگ پونگ به عنوان عامل افزایش دقت را عنوان نمود.  پینگ پونگ سریعترین ورزش بعد از اسکواش محسوب می شود. شاید شما نیز به خاطر داشته باشید که یکی از معروفترین ابزارهای دیپلماتیک برای خاور دوریها در ارتباط با آمریکایی ها ارسال هیات پینگ پونگ کشورشان برای ایجاد تفاهمات سیاسی نیز بوده است. 

پیچیده ترین زینت زن حفظ حجاب است!

شعار های حجاب چیزی نیست که فقط به گوش زنها آشنا باشد. اکثریت قریب به اتفاق جامعه، مثلا همان تعداد باقیمانده از یارانه بگیرها- یک مثال آماری ملموس- می توانند به یاد بیاورند که زمانی گفته می شد: 

ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است - ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است 

اما تعبیر فوری  و امروزی ماجرای حجاب بسی پیچیده تر از این حرفهاست. مثلا در تبلیغات اخیر انواع بسته بندیهای مختلف و فله ای آجیل و پسته را می توانید مشاهده نمایید و بعد از آن عبارت هشدار دهنده و آموزنده را مشاهده نمایید با این مضمون: هر آن کس گردویی سخت تر، دیریاب تر و قس علی هذا.  

اما ماجرا به همین جا ختم نیست. به نظر می رسد راوی یا حدیث گذار توانسته است با تمام روشهای ممکن برای تبلیغ به شکست رسیده باشد و لذا روش جدید را در گام اول برای خانواده و نزدیکان و سپس، دُردی این نوش گران بها را به خدمت جامعه عرضه نموده است: دیر یاب باشید تا رستگار شوید. 

این چنین است که فنون دلبری پیچیده ای که ایشان ترویج می نمایند از ما انسانهای شرق نشین، آدمهایی complicated  ساخته است. 

این تعبیر آخری می تواند یک عبارت علمی و روان شناسی باشد. سرزمینی که مطلوب نظر، دیده ور و معشوق پرور، از آن به - یک جور تاخیر لذت در دست یافتن به معشوق و قایم با شک بازی در حیاط بزرگ ذهنیات شرقی مسلکی، سراغ می دهند. 

این نظر اصرار به بازی توی حیاطی است که عده ای هم - اگر تبصرون- علاقه مند به بازی توی آن نیستند و ساده و simple  تر رفتار می کنند. اسمش مدرن، پست مدرن یا هر طور پست فرا مدرن دیگری باشد، باشد.